حکایت زیبا (۷۱)میهمان بت پرست
بسم الله الرحمن الرحیم
میهمان_بت_پرست
حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار میهمان دوست بود و تا میهمان به خانه حضرت نمى آمد غذا نمی خورد. روزی هیچ میهمانی نداشت از خانه بیرون آمد و دنبال میهمان بود، پیرمردی را دید. جویاى حال او شد و فهمید آن پیرمرد، بت پرست است. حضرت ابراهیم به پیرمرد گفت افسوس! اگر بت پرست نبودی، میهمان من میشدى و از غذاى من میخوردى . پیرمرد از کنار ابراهیم گذشت. در این هنگام جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفت خداوند میفرماید این پیرمرد، هفتاد سال مشرک و بت پرست بود، ولی ما رزق او را کم نکردیم. اینک که غذای یک روز او را به تو حواله نمودیم، تو به خاطر بت پرستى ، به او غذا ندادى. حضرت ابراهیم علیه السلام پشیمان شد و به جستجوى آن پیرمرد رفت. او را پیدا کرد و با اصرار به خانه خود دعوت نمود. پیرمرد بت پرست گفت چرا بار اول مرا رد کردى، ولی حالا دعوت میکنی؟ حضرت ابراهیم ، پیام و هشدار خداوند را به او خبر داد. پیرمرد به فکر فرو رفت و گفت نافرمانى از چنین خداوند بزرگوارى ، دور از مروت و جوانمردى است. آنگاه به یگانگی خداوند اقرار نمود و آیین ابراهیم علیه السلام را پذیرفت