سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۸ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
وزیر خیانتکار
در عهد پادشاهى گشتاسب ، او را وزیرى بود به نام (راست روشن ) که به سبب این نام مورد نظر گشتاسب بوده و بیشتر از وزاى دیگر مورد مرحمت قرار مى گرفت . این وزیر، گشتاسب را بر مصادره رعیت تحرض مى کرد، و ظلم را در نظر او جلوه مى داد و مى گفت : انتظام امور مملکت به خزانه است و باید ملت فقیر باشند تا تابع گردند. خود هم مال زیاد جمع کرد و با گشتاسب از در دشمنى در آمد. گشتاسب به خزانه رفت و مالى ندید تا حقوق کارمندان را بدهد و شهرها را خراب و مردم را پریشان دید و متحیر شد. دلتنگ و تنها، سوار شد و به صحرا بیرون رفت و سیر مى کرد. در اثناى سیر در بیابان نظرش به گوسفندانى افتاد به آنجا رفت و دید، گوسفندان خواب و سگى بردار است ، تعجب کرد!! چوپان را خواست و علت بردار شدن سگ را پرسید، گفت : این سگ امین بود، مدتى او را پروردم و در محافظت گوسفندان به او اعتماد کردم . بعد از مدتى او با مده گرگى دوستى گرفت و با او جمع شد. چون شب مى شد ماده گرگ گوسفندى را مى گرفت و نصف خودش مى خورد و نصف دیگر را سگ مى خورد. روزى در گوسفندان کمبود و تلف مشاهده شد و پس از جستجو، به این خیانت سگ پى بردم . لذا سگ را بردار کردم تا معلوم شود جزاى خیانت و عاقبت بدکردار شکنجه و عذاب است !! گشتاسب چون این جریان را شنید به خود باز آمد و گفت : رعیت همانند گوسفندان و من مانند چوپان ، باید حال مردم را تفحص کنم تا علت نقصان پیدا شود. لذا به بارگاهش آمد و لیست زندانیان را طلب کرد و معلوم شد وزیر (راست روشن ) آنها را حبس کرده است و همه مشکلات از اوست . پس او را بردار کرد و اعلام نمود و گفت : ما به نام او فریفته شدیم . کم کم مملکت آباد و تدارک کار گذشته کرد و در کار اسیران اهتمام داشت و دیگر بر هیچ کس اعتماد نمى کرد.(332) |
۰
۰
۹۹/۰۷/۲۹
مجید روزی