دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتى که این آیه (البته وعده گاه جمیع آن مردم گمراه نیز آتش دوزخ خواهد بود، آن دوزخ را هفت در است ، هر درى براى ورود دسته اى از گمراهان معین گردیده است ) بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نازل شد، چنان گریه مى کرد که اصحاب از گریه او به گریه افتادند و کسى نمى دانست جبرئیل با خود چه وحى کرده است که پیامبر این چنین گریان شده است . یکى از اصحاب به در خانه دختر پیامبر رفت و داستان نزول وحى و گریه پیامبر را شرح داد. فاطمه علیها السلام از جاى حرکت نمود چادر کهنه اى که دوازده جاى آن بوسیله برگ خرما دوخته شده بود، بر سر نمود و از منزل خارج شد. چشم سلمان فارسى به آن چادر افتاد در گریه شد و با خود گفت : پادشاهان روم و ایران لباسهاى ابریشمین و دیباى زر بافت مى پوشند، ولى دختر پیامبر چادرى چنین دارد، و در شگفت شد.!! وقتى فاطمه علیها السلام به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد، حضرتش به سلمان فرمود: دخترم از آن دسته اى است که در بندگى بسیار پیشى و سبقت گرفته است . آنگاه فاطمه علیها السلام عرض کرد: بابا چه چیز شما را محزون کرده است ؟ فرمود: آیه اى که جبرئیل آورده و آنرا براى دخترش خواند. فاطمه علیها السلام از شنیدن جهنم و آتش عذاب چنان ناراحت شد که زانویش قدرت ایستادن را از دست داد و بر زمین افتاد و مى گفت : واى بر کسیکه داخل آتش شود. سلمان گفت : اى کاش گوسفند بودم و مرا مى خوردند و پوستم را مى دریدند و اسم آتش جهنم را نمى شنیدم . ابوذر مى گفت : اى کاش مادر مرا نزائیده بود که اسم آتش جهنم بشنوم . مقداد مى گفت : کاش پرنده اى در بیابان بودم و مرا حساب و عقابى نبود و نام آتش جهنم را نمى شنیدم . امیر المؤ منین علیه السلام فرمود: کاش حیوانات درنده پاره پاره ام مى کردند و مادر مرا نزائیده بود و نام آتش جهنم نمى شنیدم . آن گاه دست خود را بر روى سر گذاشته و شروع به گریه نمود و مى فرمود: آه چه دور است سفر قیامت ، واى از کمى توشه ، در این سفر قیامت آنها را به سوى آتش مى برند، مریضانى که در بند اسارتند و جراحت آنان مداوا نمى شوند، کسى بندهایشان را نمى گشاید، آب و غذاى آن ها از آتش است و در جایگاههاى مختلف جهنم زیر و رو مى شوند.
|
۰
۰
۹۹/۰۸/۰۵
مجید روزی