خاطرات شهدا سردار رشیداسلام شهید والامقام عبدالحسین برونسی
شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ب.ظ
وی بارها دستگیر و توسط ساواک شکنجه شد. پیرامون یکی از موارد دستگیری میگوید :
در زندان به قدری جای ما تنگ بود که به نوبت چند نفر میخوابیدیم و چند نفر دیگر میایستادیم ….
ما را شکنجه میکردند …..
همان اول که ما را گرفتند فکر میکردند چه کسی را گرفتهاند. دور ما را گرفتند یک مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینهام و یکی هم سیلی میزد و میگفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم …
یکی از آنها گفت : نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک میزنیم رنگش تغییر نمیکند. میگفتند: ترا میکشیم، میگفتم : بکشید ……
به دهانم میزدند هر دندانی که میافتاد میگفتند: پدر سوخته دندانهایش دارد میریزد و کسی را لو نمیدهد …
روحش شادیادش گرامی راهش پر رهرو
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
۰۰/۱۱/۳۰