خاطرات طنز جبهه اگر به من آب ندهی داد می زنم
سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۴۴ ق.ظ
مرد بود و حرفش. هر چه می گفت به آن عمل می کرد. اگر سرش می رفت حرفشس نمی رفت. کاری به درست و غلط بودنش هم نداشت. روزی با چند با از بچه ها و فرمانده گردانمان رفته بودیم گشت و شناسایی. از قرار معلوم، بنده خدا تشنه اش بود و آب قمقمه اش را همان ابتدای راه لاجرعه سرکشیده بود. حالا در موقعیتی که نمی شد بلند نفس کشید و فاصله ما با دشمن آن قدر کم بود که می شد به راحتی حرف های آنها را شنید به شوخی و یا جد یقه فرمانده گردان را که پسری متواضع و ملایم بود، چسبید که: «اگر به من آب ندهی داد می زنم که این فرمانده گردانه.»
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
۰۰/۰۱/۳۱