خاطرات طنز جبهه اگر تا چند لحظه دیگر حاظر شدید
سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۳۹ ق.ظ
حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده بتواند دار و دسته اش را زودتر از بقیه از چادر بیرون بیاورد و به جایگاه صبحگاه ببرد. دلیلش هم این بود که اگر همه گروهان هم سر وقت حاضر می شدند، یکی دو نفر بودند که شب را هم که با پوتین می خوابیدند، باز صبح از آخرین افرادی بودند که محل استراحت را ترک می کردند؛ هیچ کاریش هم نمی شد کرد. تا دلت بخواهد با حوصله بودند. از طرفی، فرمانده گروهان هم آدم اهل مدارایی بود؛ آن قدر که حتی کسی فکر نمی کرد دلش بیاید بر دشمن سخت بگیرد. مثلاً خیلی که عصبانی می شد و کارش با بچه ها به اصطلاح به جای باریک می کشید و می خواست آنها را تهدید کند اول مثل همه مسئولان با صدای بلند می گفت: «اگه تا چند لحظه دیگر حاضر نشوید…» بله بقیه اش را خود بچه ها می دانستند. برای همین هم فوری به جای او می گفتند: «پس کی حاضر می شوید؟» که بنده خدا خودش هم خنده اش می گرفت و می گفت: «امان از دست شماها. بجنبید الان همه از صبحگاه برمی گردند، آن وقت شما هنوز دارید جایتان را جمع می کنید.«
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
۰۰/۰۱/۳۱