خاطرات طنز جبهه (۲۱)انتظارازقاطر
چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۰۰ ق.ظ
خاطرات طنز جبهه (۲۱) انتظار از قاطر
اولین باری بود که قاطرسوار میشدم از طرفی داشتم مقداری تجهیزات را به خط مقدم میبردم جاده مال رو××× که به خط مقدم منتهی می شد. درست در مسیر تیررس دشمن قرار گرفته بود . در حالی که سوار بر قاطر بودم ترکش ها زوزه کشان از بیخ گوشم رد میشدند جالب این بود که انتظار داشتم با انفجار هر گلوله خمپاره قاطر هم روی زمین دراز کش شود غافل از اینکه این امر محال بود و قاطر زبان بسته بی اعتنا به انفجارها همچنان به جلو می رفت به ناچار برای اینکه بدام یک از ترکش ها گرفتار نشوم از روی قاطر به پایین پریدم
۹۹/۰۸/۰۷