خاطرات (۷)بین راه نگه نمیدارم
شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۵ ق.ظ
خاطرات طنز جبهه (۷) بین راه نگه نمیدارم امام جماعت ما بود ولی مثل این که شش ماهه به دنیا آمده بود با عجله حرف میزد باعجله غذا میخورد را که می رفت انگار می خواست بدود و نماز میخواند هم به همین ترتیب اذان و اقامه را که میگفتند با عجلواو باالصلاه دوم قامت بسته بود قبل از اینکه تکبیر بگوید سرش را برمیگرداند رو به نمازگزاران و میگفت من نماز تند می خوانم بجنبید عقب نمانید راه بیفتم رفته ام پشت سرم را هم نگاه نمی کنم بین راه نگه نمی دارم و تو راهی هم سوار نمی کنم😂😂😂😂
۹۹/۰۷/۱۲