خاطرات (۹)طومار
سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۸ ب.ظ
خاطرات طنزجبهه شماره( نهم ) طومار تدارکات بدجور به هم ریخته بود آه در بساط نداشتیم و پاسخ مسئولان بالاتر هم همیشه بردباری بود امید به فردا و توکل بود فرمانده مقرما آدمی اهل شوخی و مزاح بود یک روز گفت می خواهم به عنوان گزارش کار سیاهه ای از اجناس موجود در تدارکات تهیه کنم و برای مقامات لشکر بفرستم طوماری تهیه شد همه امضا کردیم شرح بعضی از اقلام چنین بود نخود ۴۰۰ لوبیا ۵ عدد روغن نباتی جامد یک گرم برنج دمسیاه فرد اعلا دو مثقال و به همین ترتیب تا آخر بعضی از بچه ها در محل امضا یا اثر انگشت خود گوشه و کنایه های نوشته و طرح و تصویر های زیبایی کشیده بودند که آن طومار بیاد ماندنی شد
۹۹/۰۷/۱۵