جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

خاطره شهید محمود کاوه از جوادنظام پور

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۵ ب.ظ

#خاطره 🔻صیاد شیرازی آمد به من گفت‌«‌کاوه کجاست‌؟‌» خودش می‌دانست آن‌جا سردترین نقطه منطقه‌ست‌، بخصوص در شب‌ها‌. منتها گفت‌: «‌باید ببینمش‌. یک هلی‌کوپتر دارد می‌رود آن‌جا‌. می‌آیی‌؟‌» 🔸با هلی‌کوپتر رفتیم. پیاده شدیم‌.

🔸به‌ هر کس می‌رسید می‌پرسید‌: «‌کاوه را ندیده‌ای شما‌؟‌» 🔸پرسان پرسان رفت، تا فهمید کجاست‌. برگشت به من گفت‌«‌پیدایش کردم ‌. من امشب این‌جا می‌مانم‌.‌» 🔸یعنی‌«‌اگر می‌خواهی برگردی، برگرد تا هلی‌کوپتر نرفته‌.‌» 🔸دلم که می‌خواست‌، ولی زشت بود برگردم‌. 🔸گفتم: ‌«‌من هم کارش دارم‌» ولی واقعا کاری نداشتم. 🔸رفتیم توی سنگر و سرمان گرم شد به خوش و بش و حرف از عملیات و آموزش بچه‌ها‌. شب شد‌. سوز سرما به سر و صورت‌مان می زد. زمهریر بود‌. سنگرمان سقف نداشت‌. دور تا دورش دیوار سنگی چیده بودند و همه‌مان داشتیم مثل بید می‌لرزیدیم‌. 🔸چهار پنج نفر بودیم و فقط یک کیسه خواب آن‌جا بود‌. 🔸یکی از بچه‌ها آمد توی سنگر گفت‌: «‌من فقط امشب مهمان شمام‌. کیسه خواب ندارم‌. چی کار کنم‌؟‌» 🔸محمود دست کرد کیسه خواب را برداشت‌، پرتش کرد طرفش‌،خندید گفت‌: «‌این هم کیسه خواب‌.‌» 🔸آن شب تا صبح همه‌مان چمباتمه زدیم خوابیدیم لرزیدیم‌ و لرزیدیم و لرزیدم، در سوز سرمایی که دندان‌هامان را بی‌اختیار تق و تق به صدا در می‌آورد‌. 🔸محمود طلسم شب‌های خطرناک و خونین کردستان را این طور شکست‌. 🔸به همین دلیل بود که با آن حقوق‌های 2500 تومانی همه‌مان‌؛ اعلام کرده بودند 🔸«‌هر کس سر محمود کاوه را تحویل‌مان بدهد سه میلیون تومان جایزه می‌گیرد» ✳️ خاطره‌ای از جاوید نظام‌پور (همرزم شهید کاوه) 📚خضری، فرهاد؛ رد خون روی برف ؛ کتاب کاوه ؛ تهران: روایت فتح 1389 ؛ صفحه 58 🌹

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۸
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی