جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

داستان کوتاه وزیبا گفتگو باخدا

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۱۲ ب.ظ

: پسر کوچولو به مادر خود گفت : مامان کجا می ری؟ مادر گفت : عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم ، خیلی زود برمی گردم اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت پسر به مادرش گفت : مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟ آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟ مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت : من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت ولباس های خود رابیرون آورد و گفت : مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم اما مادر اعتنایی نکرد و گفت : این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است حرف های تو چه معنی ای می دهد؟ پسر ملتمسانه گفت : مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن فقط با من بیا مادر نیز علی رغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت : رسیدیم در حالی که به کلیسای بزرگ شهر اشاره می کرد مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت : من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست این رفتار تو اصلا زیبا نبود کودک جواب داد : مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟ آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟ وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا مادر هیچ نگفت و ساکت ماند 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۱
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی