جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

درمکتب سلیمانی (۵۱)

شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ق.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سپهبد سلیمانی در مکتب مقاومت

شما نمی‌آیید، نیایید!

با اتفاقاتی که در ادامه جنگ افتاد، راه ما به‌لحاظ موقعیت خدمت از هم جدا شد. بعد از آن مجروحیت سخت، حاج قاسم به قرارگاه گلف اهواز رفت و آنجا شهید حسن باقری به ایشان پیشنهاد کرد بچه‌های کرمان را در قالب یک تیپ سر و سامان بدهد. سردار این مسئولیت را پذیرفت و از آنجا تیپ ۴۱ ثارالله (ع) کرمان متولد شد. وقتی سردار به کرمان آمد برای انتخاب نیروها و کادر فرماندهی موردنیازش برای تشکیل تیپ جدید، در پادگان آموزش با هم دیدار و صحبت کردیم.

آن موقع نمی‌دانم از روی تنگ‌نظری بود یا دلسوزی، گفتم: قاسم! ببین! ما اینجا در این پادگان به‌عنوان فرمانده گردان در هر دوره ۴۰، ۴۵ روزه، ۳۰۰ تا ۴۰۰ نیروی بسیجی را آموزش می‌دهیم و می‌فرستیم جبهه. به نظرم وجودمان اینجا موثرتر است تا اینکه برویم منطقه و یک تیپ تشکیل دهیم. حاج قاسم در جواب گفت: «شما نمی‌آیید، نیایید.» من هم گفتم: می‌مانم. خلاصه ایشان با بچه‌های باتجربه کرمان ازجمله نیروهایی که در خاموش کردن غائله کردستان مشارکت داشتند، به منطقه برگشت و تیپ ۴۱ ثارالله (ع) کرمان را سازماندهی کرد. از این مرحله، ارتباط ما به این شکل ادامه پیدا کرد که ایشان با من و مسئولان پادگان آموزش تماس می‌گرفت برای هماهنگی عملیات‌ها. من در برخی عملیات‌ها مثل فتح‌المبین و رمضان هم شرکت داشتم، اما به‌طور طبیعی و با توجه به مسئولیت‌هایی که در شهرهای مختلف داشتیم، از آن زمان تا پایان دفاع مقدس، ارتباطمان کمتر از سابق شد.

حاج قاسم نبود، رزمنده‌ها همدیگر را گم می‌کردند

-. حاج قاسم قریب ۴۰ سال مبارزه کرد و مشتاق این کار هم بود. بعد از پایان جنگ تحمیلی، ایشان خودش به فرمانده وقت سپاه پیشنهاد کرد مأموریت مقابله با اشرار شرق کشور و خلع سلاح آن‌ها را به لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان واگذار کنند. با پیشنهاد فرمانده سپاه و موافقت مقام معظم رهبری، این درخواست پذیرفته شد و حاج قاسم تا حدود سال ۷۶ در این مسئولیت خدمت کرد. بعد از آن هم توسط آقا به فرماندهی نیروی سپاه قدس انتخاب شد و تا زمان شهادت، یک لحظه آرام‌وقرار نداشت و در فرماندهی جبهه مقاومت افتخارات فراوانی کسب کرد.

با این حال و با تمام مسئولیت‌ها و مشغله‌هایی که داشت، اگر نگویم تنها فرمانده، یکی از معدود فرماندهانی بود که ارتباطش را با تمام نیروهای تحت امرش در ۸ سال دفاع مقدس حفظ کرد. حاج قاسم هر سال حداقل ۲ جلسه دورهمی برای این نیروها برگزار می‌کرد؛ یکی در ماه مبارک رمضان و دیگری در ایام فاطمیه. بچه‌ها را دعوت و در بیت‌الزهرا (س) –حسینیه‌ای که در خانه‌اش برپا کرده‌بود- دور هم جمع می‌کرد. برنامه ماه رمضان، هم افطاری بود، هم خوش‌وبش و تجدید دیدار و هم توجیه سیاسی اوضاع منطقه. اگر این جلسات به همت سردار نبود، بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بعد از پایان جنگ همدیگر را گم می‌کردند و هرکدام در گوشه‌ای فراموش می‌شدند.

حتی یک‌بار در سال ۹۲ به پیشنهاد حاج قاسم، با ۱۰۰ و خرده‌ای از بچه‌های لشکر ازجمله فرمانده گردان‌ها، فرمانده گروهان‌ها و مسئولان معاونت‌ها، دسته‌جمعی رفتیم منطقه و از مناطق عملیاتی که لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان در آن شرکت داشت، بازدید کردیم. آن برنامه، هم تجدید خاطره بود هم توجیه عملیات‌ها از زاویه دیده‌نشده. یعنی عملیات‌ها توسط حاج قاسم از زاویه دید فرمانده لشکر برای ما توجیه شد. آن برنامه، برای همه ما جالب بود و سردار از این قبیل ابتکارات، کم نداشت.

راحت بخواهم بگویم، دیوانه‌کننده بود. در تمام سال‌های بعد از دفاع مقدس، اولین بار بود که در ایام فاطمیه و ماه مبارک رمضان دور هم جمع نشدیم و همین اتفاق باعث شد جای خالی حاج قاسم و نقشی که در انسجام بچه‌های لشکر در این سال‌ها داشت را با تمام وجود حس کنیم.

هنوز هم شهادتش را باور ندارم. با اینکه می‌دانستم حاج قاسم اصلاً زمینی نیست و حتماً بالاخره شهید می‌شود، با اینکه می‌دانستم شهید زنده است، با اینکه می‌دانستم همیشه در میان آتش و خون است، اما باز هم خبر شهادتش برایم باورکردنی نبود. تا روزها، اصلاً نمی‌توانستم عنوان «شهید» را برای حاج قاسم به کار ببرم. هنوز هم بعد از ۵ ماه از شهادتش، گهگاه که سحرها و نیمه‌شب‌ها سر مزارش می‌روم، از خود بیخود می‌شوم. اصلاً نمی‌توانم سر مزارش بنشینم و مثلاً فاتحه بخوانم. باید چند متری از مزارش فاصله بگیرم تا بر خودم مسلط شوم. باور اینکه حاج قاسم از میان ما رفته، خیلی سخت است، خیلی.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۱۸
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی