راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

درمکتب سلیمانی (۶۲)

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۹ ق.ظ
 

بسم الله الرحمن الرحیم

احساس سنی ها و مسیحی ها و دروزی ها به حاج قاسم مثل احساس شیعیان بود

در جبهه مقاومت از ملیتهای مختلف مثل ایرانی، لبنانی، افغانستانی، پاکستانی، عراقی و پاکستانی، با فرهنگ های متفاوت حضور دارند. این افراد در کنار هم زندگی میکنند و با هم و در کنار هم می جنگند؛ قاعدتا فرماندهی این نیروها در عمل کار راحتی نیست چون هر کدام از این افراد از فرهنگی با آداب خاص خود هستند. سردار سلیمانی این تنوع نیروها را چگونه مدیریت میکرد؟

در ادبیات جنگ، یکی از مولفههایی که در تجزیه و تحلیلها، جزو توان  فیزیکی محاسبه میشود شخصیت فرماندهی است. در دنیای غرب، فرماندهی را به تجربه، سابقه، علم و عملکردهای گذشته اش توصیف می کنند اما در ادبیات جنگ ما، یک توان به شکل غیر فیزیکی هم محاسبه می شود.

فرماندهی حاج قاسم تجلی ایمان و توکل به پروردگار و توسل به اهل بیت(ع) بود و ادبیات ایشان هم ادبیات حماسی بود که در کلام، رفتار و برخورد آن را نشان میداد. برخورداری از قدرت و توانایی فیزیکی در کنار اخلاق، محبت، صفا و عاطفه، در بحرانیترین شرایط همه را تسلیم خود میکرد. وقتی یک مسیحی، یک سنی، یک دروزی و یا یک شیعه در کنار حاج قاسم قرار می گرفت، دورش حلقه می زدند و مثل پروانه به دور او می چرخیدند. به هیچ عنوان احساس نمی کردند که حاج قاسم به ایرانی ها یا لبنانی ها و شیعیان محبت ویژه دارد. همان احساسی که شیعیان، ایرانی ها و لبنانی ها نسبت به حاج قاسم داشتند، مسیحی ها، سنی ها، دروزیها، علوی ها، پنج امامی ها، دو امامی ها و سه امامی ها هم داشتند.

من فرماندهی اخلاق پایه و عاطفه پایه را از حاج قاسم یاد گرفتم. حاج قاسم در مقام فرماندهی -مخصوصاً برای نیروهای چند ملیتی- از در اخلاق و عاطفه وارد میشد نه از در انضباط، دین و علم.

** برای بردن نیروی ایرانی به سوریه محدودیت داشتیم

شما چقدر از نیروهای ایرانی را برای مقابله با تکفیری ها به سوریه بردید؟ در یکی از صحبت های شما شنیدم که فرمودید رهبری تاکید زیاد داشتند که به جای اعزام نیرو از ایران، از ظرفیت و  نیروهای همانجا استفاده شود. خاطره ای هم از حاج قاسم گفته بودید که نشان می داد در بردن نیروهای ایرانی محدودیت وجود داشت. کمی در این باره توضیح بدهید که اعزام ها به چه شکلی بود و چطور سازماندهی میشدند؟

یکی از ویژگیهای حاج قاسم این بود که خود را سرباز و مطیع مطلق مقام معظم رهبری می دانستند و ما این را با تمام وجود احساس میکردیم. یکبار حاج قاسم گفتند من بدون اذن و اجازه رهبری حتی آب نمی خورم. این یک مثال است. همه فرامین و دستورات حاج قاسم برگرفته از فرمان رهبری بود.

یک مرتبه برای بردن چند نیروی ایرانی اضافه تاکید کردم و دلایلی هم داشتم و روی حرفم هم محکم ایستاده بودم ولی ایشان با محبت نپذیرفتند. هر چه اصرار کردم، با مهربانی می گفتند: «عشق من، نمی شود» با لهجه ترکی هم میگفت. بعد قیافه جدی به خود گرفت و گفت: نمیتوانم نیروی اضافه به منطقه بیاورم. باید از آقا اجازه بگیرم.

حاج قاسم در صحنه ای به آن بزرگی و عظمت، عمق فرماندهی مقام معظم رهبری را میشناختند.

بالاخره راضی شدند یا نه؟

آن موقع به من جواب مثبت ندادند و من هم دیگر پیگیری نکردم.

** حاج قاسم گفت: شاگرد باکری مثل او عمل میکند

ببینید ادبیات فرمانده در ابلاغ فرمان بسیار مهم است. این نحوه ابلاغ می تواند چنان قدرتمندانه، توأم با امید و قهرمانی باشد که نیروی دریافت کننده فرمان تا رسیدن به هدف چیزی جز اجرای آن فرمان را نبیند. ادبیات حاج قاسم این گونه بود.

در مقطعی بعد از آزادسازی حلب، تصمیم گرفتیم به سمت مرز عراق حرکت کنیم. این عملیات باید از یک جایی کلید میخورد. نقطه ای که ارتش سوریه در آن مستقر بود در کنار پادگان نیروی هوایی سوریه به نام «پادگان سین»* بود که تا مرز عراق تقریبا 150 کیلومتر فاصله داشت.

بنا شد استارت اولیه این عملیات را قرارگاه حضرت زینب (س) بزند. امریکایی ها متوجه شده بودند که ایران می خواهد عملیات کند و به طرق مختلف پیغام فرستاده بودند که اگر ایران عملیات انجام دهد، میزنیم.

عملیات طرح ریزی شده بود و دستور کار را به ما به عنوان قرارگاه حضرت زینب (س) ابلاغ کردند. حاج قاسم خودش هم در سوریه حضور داشت. بعد از جلسه من و یکی دو نفر دیگر خدمت ایشان رسیدیم و گفتم در مورد عملیات چند مطلب داریم. قبل از این که مطالب را بگویم، گفتند ابوحسین برو و در پادگان سین مستقر شو و 75 کیلومتر جاده استراتژیک دمشق- بغداد را باید در مرحله اول تا سه راهی زازا آزاد کنی، بعدا برای ادامه کار تصمیم می گیریم. سپس گفتند ابوحسین! امریکا گفته میزنم و یقین دارم که میزند؛ حالا برو تا ببینیم میزند یا نه؛ اگر زد، سلام مرا به باکری برسان و اگر نزد، به آنجا میآیم و تو را میبینم.

خب، حالا اگر من بودم، هرگز چنین دستوری نمیدادم. به نیرویم میگفتم امریکا غلط میکند،نمیتواند بزند، اینها عملیات روانی است و ما هستیم و نگران نباش و برو. اما ایشان گفتند امریکا گفته میزنم و یقین دارم که میزند.

حاج قاسم حرف بیربط نمی زد. وقتی خواستیم خداحافظی کنیم، با دو دستشان سرم را گرفتند و با لبهای مبارکشان پیشانیم را بوسیدند و هنوز هم گرمی آن لبها را در پیشانی خود احساس میکنم، گفتند شاگرد شهید باکری مثل او عمل میکند


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۳۱
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی