درمکتب سلیمانی (۶۷)
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤالی که ممکن است خیلیها بپرسند و فکر میکنم افرادی مثل شما میتوانند آن را تبیین کنند و به آن جواب بدهند، این است که برخی میگویند این اقدامات ایران در کشوری مثل افغانستان نوعی دخالت است و همان کاری است که آمریکا میکند و یا در گذشته شوروی میکرد، تحلیل شما چیست؟ آیا همین طور است؟ اگر نه، این رویکردها با هم چه تفاوتهایی دارد؟
گفتگو با سرتیپ بختیار: حضور اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان در سال 1358 یک حضور اشغالگرانه بود. آنها 120 هزار نیرو آوردند و تمام مراکز افغانستان را اشغال کردند، حتی حاکمیتی بهوجود آوردند و با مردم افغانستان که آن حکومت را قبول نداشتند درگیر شدند. بهواسطه این اشغالگری، شهرها، روستاها و تمام اماکن عمومی و شخصی مردم تخریب شد و میلیونها انسان مجبور به مهاجرت و ترک سرزمین خودشان شدند و صدها هزار نفر هم به شهادت رسیدند، خُب، اینها نمیتواند با شکل حضور ایران قابل قیاس باشد.
در مورد آمریکاییها هم، درست است که آنها در مرحله اول با موافقت سازمان ملل و بهبهانه مبارزه با تروریستها به افغانستان آمدند، ولی کمکم تبدیل به یک کشور اشغالگر شدند که در افغانستان جا خوش کرده است، مراکز نظامی را در اختیار خودشان گرفتند و آنها را به پایگاه نظامی خود تبدیل کردند و در انتخابات و امور افغانستان هم دخالت میکنند.
اما جمهوری اسلامی ایران در دوران جهاد، بدون هیچ توقعی آمد و کنار مردم افغانستان قرار گرفت. نیروهای ایرانی مثل مجاهدان افغان زندگی میکردند، نان خشک میخوردند و علیه اشغالگران میجنگیدند.
عکسی قدیمی از شهید سپهبد سلیمانی کنار شهید احمد شاه مسعود و جمعی از مجاهدان افغانستانی
وقتی هم که تروریستهای زیادی از نقاط مختلف جهان به افغانستان آمدند و شما میدانید که چقدر ویرانی و بدبختی برای مردم بهبار آوردند، در سختترین زمانها که هیچکس به داد مردم افغانستان نرسید، باز همینها بودند که آمدند و کنار مردم ایستادند. جمهوری اسلامی ایران در افغانستان نه پایگاه نظامی برای خود ایجاد کرد، نه جایی را به تصرف خود درآورد و نه در مسائل داخلی افغانستان دخالت کرد.
مجاهدین بزرگی مثل احمدشاه مسعود یا دیگر فرماندهان جهادی مقاومت افغانستان، در شرایط سخت، تنها ملجأ و پناه خود را نیروهای ایرانی میدانستند و من معتقدم اگر همکاری ایران و نیروی قدس نبود، نه احمد شاه مسعود موفق میشد نه آقای دوستم و نه اسماعیلخان و نه آقای محقق و نه دیگر چهرههای عرصه جهاد افغانستان.
** فکر میکردیم عرصه مأموریت سپاه قدس فقط در افغانستان است
* شما خودتان سردار سلیمانی را از کجا و چطور شناختید؟
من سردار سلیمانی را از سالهای 78ــشناختم، آنهم بهواسطه تغییر و تحولاتی که پس از فرماندهی ایشان در نیروی قدس به وجود آمد و ما این تغییرات را در صحنه میدانی افغانستان بهوضوح میدیدیم.
اینها خودشان بهسراغ مجاهدین میرفتند. همین نیروهای سپاه محمد که عرض کردم، از مجاهدین سابقی بودند که دست از جهاد کشیده بودند و گذران زندگی میکردند و از عرصه جهاد کنار رفته بودند، میرفتند آنها را پیدا میکردند و به عرصه جهادی برمیگرداندند.
خب، این یعنی شناختشان از مجاهدین افغانستان کامل بود، توانمندی آنها را میشناختند، مطالعه داشتند و برنامهریزی کرده بودند، رفتند و اینها را از داخل و خارج افغانستان جمع کردند و کنار هم سازماندهی کردند و به آنها انگیزه دادند و فهماندند که "کشور شما در چه وضعیتی قرار دارد" و گفتند که "ما در کنار شما هستیم."
خیلی از این اتفاقات وقتی افتاد که سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس شد، البته قبل از آن هم کارهای بزرگی شده بود.
در همین مقاطع بود که ما نام سردار سلیمانی به گوشمان خورد که فردی جدید آمده است و با مردم افغانستان همکاری میکند. هر مجاهدی که میدیدیم بهنحوی از ایشان تعریف میکرد.
عملکرد آنها طوری بود که ما در آن زمان فکر میکردیم عرصه مأموریت سپاه قدس فقط در افغانستان است، بعداً متوجه شدیم که در سطح دنیا اینها کار میکنند، یعنی طوری رفتار میکردند که ما فکر میکردیم همه نیروی قدس در افغانستان حضور دارد.
* یکی از مسائلی که راجع به سردار سلیمانی مطرح میشود نوع فرماندهی ایشان است، طی سالهای گذشته گستره جبهه مقاومت ابعاد بیشتری به خود گرفته است و از ایران تا افغانستان،عراق، سوریه، لبنان و یمن، کشورهایی هستند که عضو این جبهه هستند و در یک جاهایی مثل سوریه یا عراق اینها به هم نزدیکتر شدهاند و کنار هم با دشمن میجنگند،