درکانال کمیل چه کذشت قسمت سی وچهارم
🔷 عقب نشینی 🌹🍃🌹🍃🌹
#ابراهیم گفت: دیگر کانال، جایی برای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی کنیم. آن روز ، #هفتاد_مجروح بدحال داخل کانال بودند که نمی توانستند به عقب بروند. هنگامی که نیروها در حال پراکنده شدن بودند، نوجوانی کم سن و سال از #ابراهیم سوالی عجیبی پرسید: آیا #مجروحان نیز می توانند با ما عقب بیایند؟! اگر نتوانیم آنها را به عقب ببریم، سرنوشت آنها چه می شود؟! اگر بعثی ها بیایند، مثل #مجروحان قبل، آنها را با #تیر_خلاص به #شهادت می رسانند!؟ همه نفرات بهت زده یکدیگر را نگاه می کردند. هیچ جوابی برای این پرسش نبود. 🌹🍃🌹🍃🌹 #ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما به #مجروحان کاری نداشته باش، من خودم پیش آنها هستم. آن نوجوان با صلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از #مجروحان تا آخرین #قطره_خونم مراقبت می کنم. تصمیم گیری سختی برای دیگران بود. چهار روز #تشنگی، #گرسنگی، #خستگی و #محاصره ، توان همه را بریده بود. یکی دیگر در گوشه ای از کانال گفت: من هم می مانم. بالاخره سالم ترها که می توانستند جان خود را بردارند و از مهلکه #نجات پیدا کنند، یک صدا فریاد ماندن سر دادند. 🌹🍃🌹🍃🌹 #ابراهیم که انگار از این تصمیم بچه ها خوشحال شده بود با صدای بلند گفت: همه #مرد و #مردانه می مانیم و #مقاومت می کنیم. بعد مکثی کرد و گفت: ولی بچه ها، شاید تا آخرین لحظه کسی نتواند به کمک ما بیاید. فکر همه چیز را کرده اید؟! #آب نداریم، #غذا نداریم، #مهمات نداریم، #شهادت در یک قدمی ماست ، آیا شما آماده اید؟! انگار #جان دوباره ای به نیروها بخشیده شد. #ایثار و #مردانگی، فضای کانال را پر از #عشق و #معرفت کرد. همه می خواستند بر #عهدی که بسته بودند #وفادار بمانند. اسیران بعثی در فهم این #ایثار در تحیر مانده بودند ، حتی در کانال، آنهایی که #جراحت کمتری داشتند، حاضر به عقب نشینی نبودند. می گفتند: ما اینجا می مانیم و تا زمانی که #مجروحان را به عقب نبرده ایم، از اینجا #تکان نمی خوریم! #ادامه_دارد ... شادی روح #امام_راحل و #شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹