درکانال کمیل چه کذشت قسمت چهل وسوم
🔷 یا زهرا 🌹🍃🌹🍃🌹
صبح روز ششم نبرد و پنجمین روز حضور ما در کانال، مصادف با ۲۲ بهمن بود. بعثی ها فشار خود را افزایش دادند، ولی تعداد اندکی که باقی مانده بودند مقاومت می کردند. نزدیک های ظهر تقریبا مهمات ما تمام شده بود. #ابراهیم_هادی بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برایشان صحبت کرد: بچه ها غصه نخورید، حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید، اگر همه هم #شهید شویم، تنها نیستیم. مطمئن باشید مادرمان #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها می آید و به ما سر می زند. بغض بچه ها ترکید. صدای هق هق شان همه ی کانال را پر کرده بود. به پهنای صورت اشک می ریختند. #ابراهیم ادامه داد: «غصه نخورید. اگر در غربت هم #شهید شویم، #مادرمان ما را تنها نمی گذارد!» این حرف آتشی سوزان بود که به خرمن جان بچه ها افتاد و وجودشان را به آتش کشید. 🌹🍃🌹🍃🌹 بچه هایی که گرسنگی، تشنگی و جراحت بسیار خم به ابرویشان نیاورده بود، دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زارزار می گریستند. با صدایی گرفته و لب هایی ترک خورده، #مادر را صدا می کردند و به صورت هایشان #سیلی می زدند. رزمنده ای فریاد می زد: «مادر، به #خدا قسم اگر گردان کمیل در #مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو #سیلی بزنند!» ذکر مصیبت های #مادر که شروع شد آتش بعثی ها هم کاملا قطع شد! نیم ساعتی منطقه در سکوت کامل فرو رفت و فقط ذکر #مادر ، #مادر بچه ها بود که از درون کانال به گوش می رسید. 🌹🍃🌹🍃🌹 یادم هست آن زمان، ارادت مردم به #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها مثل حالا نبود. حتی در تقویم ها روز #شهادت #حضرت را نمی نوشتند و شهادت #حضرت، تعطیل نبود اما بچه های کمیل، چنان ارادتی به #مادر خود پیدا کردند که بی نظیر بود. #ادامه_دارد ... شادی روح #امام_راحل و #شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹