درکانال کمیل چه کذشت قسمت چهل ویکم
🔷 یا زهرا 🌹🍃🌹🍃
جراحت، تشنگی و گرسنگی در زیر آفتاب، دیگر رمقی برای بچه ها نگذاشته بود. مقداری نخود و کشمش که بچه ها از کوله پشتی یکی از #شهدای میدان مین آورده بودند، دست به دست در بین #مجروحان می چرخید. سالم ترها لب به هیچ چیز نمی زدند. همه دیگری را گرسنه تر از خود می دیدند. در این زمان #سید رضا_قدیری، بی سیم چی گردان، هم #شهید شد. #ابراهیم لحظه ای آرام نداشت. گاهی به #مجروحان سر می زد و گاهی اوضاع دشمن را رصد می کرد. هر از گاهی هم به طرف دشمن تیراندازی می کرد تا به دشمن بفهماند بچه های #کمیل هنوز زنده هستند. او لحظه ای بر زمین نمی نشست و دائما در تکاپو بود. 🌹🍃🌹🍃🌹 اما همیشه و همه وقت به یاد #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها بود. ارادت خاصی به #مادر_سادات داشت. با اینکه خود #سید نبود اما در آن روزهای کانال، بی بی دو عالم را مادر می خواند و برایش اشک می ریخت. پیش از عملیات هم دیده بودم که روضه های جان سوزی از مصائب #ام_الائمه_علیه_السلام می خواند. شاید به خاطرش می آمد که در سومار شبی بعضی از دوستانش به خاطر اینکه صدایش گرفته بود، با تقلید صدایش او را دست انداخته بودند. #ابراهیم از اینکه آنها مجلس #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها را به شوخی گرفته اند خیلی ناراحت شد و قسم خورد که دیگر مداحی نکند . همان شب مادر #سادات را به خواب دیده بود که فرمودند : « ما تو را دوست داریم. برای ما بخوان . » 🌹🍃🌹🍃🌹 او شیفته و دلداده ی #مادر بود. همه ی آرزویش این بود که همانند #مادر، غریب و بی نشان بماند. او همیشه آرزو می کرد #گمنام شود. چون شنیده بود #شهدای_گمنام مهمان #مادر_سادات در برزخ هستند. آرزو داشت آنقدر #گمنام بماند که #مادر بخاطر همین مظلومیت و گمنامی اش دست از او برندارد و به او محبت کند. شاید آن شب #ابراهیم بیش از هر کس دیگری دلتنگ #مادر_سادات شده بود. #ادامه_دارد ... شادی روح #امام_راحل و #شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹