در یک روستایی گاوی داشتند که چند خانواده از شیر آن استفاده میکردند
در یک روستایی گاوی داشتند که چند خانواده از شیر آن استفاده میکردند و منبع روزیِ آنها بود یک روز گاو خواست تا از کوزه بزرگی آب بخورد اما سر گاو درون کوزه گیر کرد مردم روستا اول خواستند کوزه را بشکنند اما گفتند نزد شیخ برویم تا شاید راه چاره بهتر ببیند. شیخ گفت سر گاو را ببرید، بریدند و گفتند یا شیخ هنوز سر گاو در کوزه مانده! گفت حالا کوزه رابشکنید! وچنین کردند. شیخ رفت و ناراحت و غمگین در گوشه ای نشست گفتند یا شیخ ناراحت نباشید هم گاو و هم کوزه فدای شما. گفت من ناراحتِ گاو یا کوزه نیستم از این ناراحتم که اگر شما من را نداشتید میخواستید چگونه امورات زندگی خود را بچرخانید!
حالا ما نگرانیم اگه حسن روحانی دلسوز و خلاق را نداشتیم چه بلائی سرمون می آمد؟؟؟؟؟
چقدر به وضعیت امروز بازار بورس ما شباهت دارد!!!
سایت جبهه فرهنگی راویان نور
آدرس سایت ما jfrn.ir