زندگی نامه مختصری از شهید علی غیور اصلی قسمت اول
سردار شهید علی غیور اصلی چهارم بهمن ۱۳۳۱ شب اربعین حسینی در مشهد به دنیا آمد. غیور اصلی که علاقه زیادی به مطالعه کتاب های تاریخی و تاریخ اسلام داشت، به آثار استاد شهید مطهری جذب شد و مصرانه سخنرانی های ایشان را دنبال می کرد. همزمان با انقلاب به سبب تحولاتی که در غیور اصلی ایجاد شده بود، ارتش از جانب او احساس خطر می کرد و او را با تمام تجربیاتش به لشکر ۹۲ زرهی اهواز انتقال داد. در جریان جشن های ۲۵۰۰ ساله رژیم شاهنشاهی، به همراه یک تشکیلات مذهبی- اسلامی قصد ترور شاه را داشتند، که موضوع فاش شد و علی موفق به فرار گردید. پس از آن به مدت یک سال با وانت در بین شهرهای مختلف به کار مشغول بود و خانواده اش تا مدتی از وی بی خبر بودند. تا این که در اوایل سال ۱۳۵۷ دستگیر و به بازداشتگاه دژبان اهواز منتقل شد. طی مدتی که محاکمه می شد، در بند مشترک بود. به دلیل تاثیر گذاری بر نظامیان و تشویق آنان به فرار از ارتش برای پیوستن به نیروهای انقلابی به بند انفرادی انتقال یافت. وی در طی آن دوران دفتری از اشعار خود تهیه کرد. پس از چند ماه حکم اعدام غیوراصلی صادر شد اما با پیروزی انقلاب اسلامی به همراه دیگر زندانیان سیاسی، آزاد شد و مدتی بعد به همراه علی شمخانی، انجمن اسلامی را تشکیل دادند. او که استوار دوم نیروی زمینی لشکر ۹۲ اهواز بود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و مسئول آموزش نظامی کل استان خوزستان شد. با آغاز شورش های ضدانقلاب در کردستان و شرارت های ضد انقلاب علیه مردم به فرمان امام خمینی(ره) به همراه بقیه نیروها به منطقه شتافت و با عارف شهید (دکتر مصطفی چمران) با سعی و تلاش بی وقفه، نقشه های جنگی را طرح می کردند و به اجرا می گذاشتند. پس از این که تا حدودی امنیت در منطقه برقرار شد، غیور اصلی بلافاصله به اهواز برگشت و بدون لحظه ای استراحت، دوباره به کار پرداخت. پس از مدتی به عنوان فرمانده عملیات سپاه اهواز، با حفظ مسئولیت قبلی (فرمانده آموزش نظامی استان) منصوب شد. طبق خصلت همیشگی اش کارها را به نحو احسن انجام می داد و غرور و تکبر از منفورترین صفات، نزد وی بود. در آن دوران تحولات عمیق تری در وی مشاهده می شد. اوقات فراغت او هر چند اندک، در آن زمان بیشتر در مجالس مذهبی، دعای کمیل، رسیدگی به خانواده و نوشتن جزوه هایی در رابطه با آموزش نظامی می گذشت که در این زمینه دو جزوه کامل از ایشان به جا مانده است. وی موفق شد تعدادی از عوامل نفوذی گروه های ضدانقلاب را، از جمله مهندسی که در کنار لوله های نفت اقدام به بمب گذاری می کرد، به دام بیندازد. در روزهای آغازین جنگ تحمیلی نقطه عطفی را در تمام فعالیت های خود به وجود آورد. زمانی که دشمن بعثی به آسانی وارد خاک ایران شد و به نزدیکی شهر اهواز رسید، با توجه به این که تمام پشتوانه های شهرهای دیگر از جمله انبار مهمات در اهواز مستقر بودند، سقوط این شهر به منزله سقوط بقیه مناطق بود. در این شرایط غیور اصلی با روحیه قوی و تزلزل ناپذیر به منطقه شتافت. همرزم شهید در خصوص نحوه عملکرد وی می گوید: من با غیور اصلی، نیروها را سازماندهی کردیم و او از زیر پل نیروها را اداره می کرد. همرزم دیگری می گوید:« آن شب او صحبت عجیبی برای بچه ها کرد و حال و هوای خاصی داشت. می گفت: برگشتی در کار ما نیست. اگر هیچ کس نیاید، خودم تنها می روم. همان تعداد کم نیروهای بسیجی و پاسدار (که درمحل بودند) همگی با او همراه شدند، با چند قبضه آر.پی.جی ، مهمات اندک و نقشه ای که غیوراصلی طراح آن بود.»