زیبایی سخن (۳۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
حر باش تا امام دعا گویت باشد حر باش تا نسبت به امام ادب داشته باشی
توی ماشین،صدای نوحه و مداحی در گوشم می پیچید،در فکر فرو رفتم.یاد مقتل و حسین..زینب و اسارت..داغ حسین کهنه نمی شد..!گویی تازه رخ داده بود.مقتل خود نیز باعث تجسم کردن واقعه عاشورا بود.چه سخت گذشته بود بر حسین و آل حسین...
مدام سوالی مثل خوره به جانم می افتد! " من اگر کربلا بودم شبیه چه کسی می شدم؟! "حر یا شمر!؟حر که نمی شدم..
حداقل مادر وهب یا همسرش چه؟می شدی؟! نه! به والله قسم آن هم نمی شدم!همسر و فرزندت را تشویق کنی که برای خدمت به امام عجله کنند
شمر و یزید چه!؟آه شمر..حافظ قرآن!همان که رفته بود 36 بار پای برهنه به خانه خدا..نکند خاک به دهانم شمر!! نه نه بعید است تا به این حد نمک به حرامی..با بی رحمی سر امام را جدا کرد چی شد کارش به این وضع کشید
پس من به کدامین سمت خواهم رفت؟!نکند به سمت بی طرفان..وای و وای..!نکند خود را به آن راه زده و نظاره گر می شدم؟!
نظاره گر قتل و اسارت .... واییییی
به خودم می آیم..حال که آن زمان نبودم،اکنون که هستم..امام زمانم حی و حاضر!من کی هستم؟!حر یا شمر؟! با خود می گویم" استخاره کردن را بگذار کنار لطفا! دل دل نکن..تو حری حری..یعنی باید که حر باشی..مانند حر راه را بر امام زمانت بستی..!کرور کرور گناه پشت کوله پشتی آخرتت..راه هموار نیست برای آمدن منتقم خون حسین..باز کن راهت را..سبک کن آن کوله را..
حر زمانت باش...برای فردا دیر است اصلا ممکن است فردا نتوانی ببینی یا بشنوی یا نفس بکشی