سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۸)
* (قسمت هجدهم) ✍️ *عجیب اینکه افراد بسیاری که آن ها را میشناختم در اطراف رهبر (امام خامنه اے) بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند، اما نمی توانستند...* ⛔️ اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آن ها شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود. ♨️ خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند، حق الناس میلیونها انسان را به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند؛ اما هیچ کس به آن ها توجهی نمیکرد. ♻️ *مسئولینی که روزگاری برای خودشان کبکبه و دبدبه ای داشتند و غرق رفاه و راحتی در دنیا بودند، حالا با التماس غرق در گرفتاری بودند...* 🔆 سؤالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و جواب داد. ✅مثلاً *در مورد امام عصر عج و زمان ظهور پرسیدم، ایشان گفت:* *باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود.* 🚫 اما بیشتر مردم با وجود مشکلات، امام زمان عج را نمی خواهند... *اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری های دنیایی به ایشان مراجعه میکنند...* 🌿بعد مثال زد و گفت: مدتی پیش مسابقه فوتبال بود، بسیاری از مردم در مکان های مقدس، امام زمان را برای نتیجه این بازی قسم می دادند... ✅ *از نشانه های ظهور سؤال کردم، از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند* و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آن ها همکاری میکنند... 🌺 جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: *نگران نباش؛ این ها کفی برآب هستند و نیست و نابود می شوند،* شما نباید سست شوید؛ نباید ایمان خود را از دست دهید. 🌴نکته دیگری که آنجا شاهد بودم، انبوه کسانی بود که زندگی دنیای خود را تباه کرده بودند؛ آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند... 🌸جوان گفت: *آنچه حضرت حق از طریق معصومین (علیهم السلام) برای شما فرستاده است، در درجه اول، زندگی دنیای شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد.* 🌾 به من گفتند: اگر آن رابطه پیامکی را ادامه میدادید، گناه بزرگی در نامه عملت ثبت میشد و زندگی دنیایی تو را تحت شعاع قرار می داد. 🌼 *در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من، البته کمی با فاصله ایستادهاند.* 🍀 از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند، متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند . 🍁وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد، خانم روی خودش را برمی گرداند؛ اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود. 🌹 اما توجه من به مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود، در دنیا ارادت ویژه به بانوی دو عالم داشتم و در ایام فاطمیه روضه خوانی داشته و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم. 💥ناگفته نماند که جدّ مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا به حساب میآمدیم. 💦 *حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود.* 💐کم کم تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم... *برای شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال، امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش...* 🥀از اینکه برخی اعمال من، معصومین علیهم السلام را ناراحت می کرد، می خواستم از خجالت آب شوم، خیلی ناراحت بودم... 🍁 بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود، چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود... 🍀از طرفی به صدها نفر در موضوع حق الناس بدهکار بودم که هنوز نیامده بودند. 💠 *برای یک لحظه نگاهم افتاد به دنیا و به همسرم* که ماه چهارم بارداری را میگذراند و بر سر سجاده نشسته بود و با چشمان گریان خدا را به حق حضرت زهرا (علیها السلام) قسم میداد که من بمانم. 💠 نگاهم به سمت دیگری رفت؛ *داخل یک خانه در محله ما دو کودک یتیم، خدا را قسم می دادند که من برگردم.* ♻️آن ها می گفتند: خدایا ما نمیخواهیم دوباره یتیم شویم.. این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینههای این دو کودک یتیم را می دادم و سعی میکردم برای آن ها پدری کنم. 🌻 آن ها از ماجرای عمل خبر داشتند و با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم... *ادامه دارد...* 🍃❤️ اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الفَرَج