سید آزادگان (۲۸)
بسم الله الرحمن الرحیم
شوخی های حاج آقا ابوترابی در دوران اسارت به بچه ها نشاط خاصی می داد و موجب می شد بچهها برای لحظاتی سختیهای اسارت را به فراموشی بسپارند مثلاً یک روز حاج آقا به یکی از بچه ها گفته بود داخل سیگار من گوگرد کبریت بریزد چون چند بار به من تذکر داده بود سیگار را ترک کنم اما من نمی توانستم آن شخص این کار را کرد و آن سیگار را در داخل جعبه سیگار من گذاشت ده دقیقه بعد بی خبر از همه جا آن را برداشتم حاج آقا گفت کمال اگر میخواهی سیگار بکشی به جلوی پنجره نرو همینجا بکش گفتم حاج آقا بچه ها اذیت میشوند ایشان فرمود اشکال ندارد و ادامه داد عراقیها دستور دادهاند کسی کنار پنجره نیستد من هم که از ماجرا بی خبر بودم در همانجا سیگار را آتش کردم پک سوم یا چهارم آن بود که ناگهان سیگار در بین انگشتانم آتش گرفت وحشتزده دستپاچه شدم و نمی توانستم باید چه کار کنم بچه ها با دیدن حالت دستپاچگی من قاه قاه می خندیدند و به حاج آقا که لبخند زنان به من می نگریست نگاه می کردند سید کمال معنوی
گ