سید آزادگان (۳۳)
بسم الله الرحمن الرحیم
اردوگاه شماره ۵ تکریت که بودیم گاهی مشکلاتی پیش می آمد که حل آنها به سادگی میسر نبود زیرا مسائل اجتماعی ما از یک سو و عراقیها و از سوی دیگر به خودمان مربوط میشد بنابراین هم باید روحیه معنوی است را محفوظ می ماند و هم جلوی حساسیت دشمن گرفته میشد
اردوگاه شماره ۵ تکریت جای بسیار مهمی بود زیرا عراقیها از هر اردوگاهی حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر را جمع کرده و به آنجا انتقال داده بودند و چون بیشتر آنها رهبران و فعالان اردوگاهها بودند دشمن توجه خود را به سوی آن اردوگاه معطوف کرده بود یک بار که موضوعی مهم و پیچیده پیشامد شب امام خمینی را در عالم خواب زیارت کردم و توفیق یافتم خدمت ایشان برسم آن بزرگوار پیامی به من داد که آن را به حاج آقا ابوترابی برسانم پس از آنکه امام از من خواست تا برخیزم و از محضرشان بروم همانگونه که دو زانو در مقابل آن مرد بزرگ نشسته بودند عرض کردم آقا ممکن است من دیگر توفیق نیابم شما را ببینم لطف کنید و به عنوان یادگاری هدیه به من بدهید
امام انگشتری را از انگشت خود بیرون آورد و به من داد و من هم خداحافظی کردم فردا صبح آنچه را در خواب از امام شنیده و دیده بودم با حاج آقا ابوترابی گفتم وقتی داشتم خواب خود را برای حاج آقا تعریف می کردم هنوز به او نگفته بودم امام به من هدیه داد ایشان زودتر از من گفت
امام انگشتری اش را هم به شما داد؟ من شگفت زده از حاجی پرسیدم شما از کجا میدانید لبخندی زد و دیگر هیچ نگفت عبداله مجید رحمانیان