شهیدسیدمرتضی آوینی (۷)
بسم الله الرحمن الرحیم
" ترک هوش کن" که "هوشیار" در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو می رمد ،
بیهوده نیست این همه که عاشقان از عقل می نالند ؛ عقل عقال است و جان را از پای بست خاک می کند و تا عقل باقی است ، خود از میانه بر نمی خیزد
و مستان در جست و جوی بی خودی به مستی روی آورده اند ، که مستی و بی خودی باهم اند
؛ مستی زوال عقل است و از این روی هم ره بی خودی است
هنر زمزمه مستی است و خود آگاهان را حاجتی بدین زمزمه نیست. سوزآتش درون است که در سخن می ریزد، و آن را که این آتش ندارد گو بسوزد که شعر سوز جگر است و آه دل و اشک چشم ... و این همه را جز به غریبان و شیداییان عطاء نکرده اند.
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو؛
و این دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
اگرچه عقل نیز پیوند خویش را باچشمه خورشید نبرّد، عشق را در راهی که می رود تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست