راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شهید تندگویان (۱۴)

سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید تندگویان

روایت سوم

سید محسن یحیوی مدیر وقت مناطق نفت خیز که به همراه شهید تندگویان به اسارت نیروهای بعثی در می آید، چنین روایت می کند: صبح روز نهم آبان، سوار یک بلیزر ۲ در که ماشین مدیریت مناطق نفت خیز بود، از اهواز خارج شدیم. مطابق مرسوم چون میزبان بودیم و منطقه هم خطرناک بود، پیشاپیش کاروان حرکت می کردیم. پشت سر، دکتر منافی وزیر بهداشت، تنی چند از معاونین ایشان، برخی نمایندگان مجلس و چند خودرو حامل آذوقه و وسایل مورد نیاز نیروهای مستقر در آبادان، حرکت می کرد. تا جایی که به خاطر دارم، شهید تندگویان و یکی از محافظان جلو نشسته بود و من و مهندس بوشهری ردیف وسط و یکی دیگر از محافظان هم قسمت عقب خودرو جای گرفته بود. چون احتمال می دادیم مباحث شب گذشته به گوش نامحرم رسیده باشد، احتیاط کردیم و برنامه و مسیر حرکت را تغییر دادیم و به جای اینکه از طریق ماهشهر و توسط هاورکرافت از راه دریا به آبادان برویم، از جاده اهواز- آبادان به راه افتادیم. به هر روی حدود ساعت ۱۱ به نزدیکی بهمن شیر، همان جایی که بعد از جنگ، پل ذوالفقاری یا پل چهارم را احداث کردند، رسیدیم. در اینجا، بازهم با تعدادی نیروی نظامی مواجه شدیم که به تانک مجهز بودند، از این تانک های کوچک ضد شورش. تا آن زمان هنوز نیروی خودی را از غیر خودی بازنمی شناختیم، بنابراین تصور کردیم که اینجا هم مثل سه راهی ماهشهر- شادگان می خواهند به ما اخطار بدهند و یادآور شوند که مسیر خطرناک است! ماشین های پشت سر به دلیل گرد و خاک زیادی که برخاسته بود، با فاصله از ما حرکت می کردند. ما جلوی دسته سواره نظام ناشناس توقف کردیم، چند سرباز روی تانک مستقر بودند و مسلسل هایشان را به سمت ما گرفته بودند. یک نفر لباس شخصی هم آن اطراف روی یکی از خانه های کاهگلی با اسلحه ایستاده بود و نگهبانی می داد.

 

 

 

 

یحیوی می افزاید: دستور توقف دادند؛ یکی بین شان بود که فارسی خوب صحبت می کرد. ابتدا می خواستند ما را به سمت یک جاده فرعی منحرف کنند، اینجا بود که به یکی از محافظان گفتیم پیاده شود و اجازه عبور بگیرد! اما سربازها به محض پایین پریدن محافظ و مشاهده مسلسل در دست او، سمت چپ ماشین ما را به رگبار بستند. بازهم ما تصور کردیم سوء تفاهم شده و اینها به خاطر شکل پایین پریدن محافظ و مسلح بودنش به سمت ما شلیک کرده اند؛ در اینجا من هم پیاده شدم که توضیح بدهم، اما دیر شده بود و متوجه شدم در اختیار دشمن هستیم. بعد از اون رگبار ما همه روی زمین دراز کشیدیم. من و شهید تندگویان اسلحه کمری داشتیم که فورا زیر خاک پنهان کردیم که به دست آنها نیفتد. آنجا یک کانال کشاورزی بود که شهید تندگویان سعی کرد در پناه آن از چنگ دشمن رهایی یابد، اما نیروهای دشمن مانع شدند و ایشان را برگرداندند. بعد ما را بلند کردند و یکی آمد و اسامی را پرسید و ما همه خود را مهندس نفت معرفی کردیم و نام، نام پدر و پدر بزرگ را گفتیم به نحوی که دشمن پی نبرد چه افرادی را اسیر کرده است.

وی ادامه داد: در همین لحظات، ماشین های پشت سر که نزدیک شده و متوجه وخامت اوضاع شده بودند، بلافاصله دور زدند و برگشتند و سرنشینان یکی دو تا ماشین که به ما نزدیک تر بودند، ماشین ها را رها کرده و به نخلستان پناه بردند. ما را به سمت کامیونی بردند که تازه به غنیمت گرفته بودند، کامیون حامل کمک های مردمی به جبهه بود که احتمالا آن روز، بعد از پیشروی بعثی ها و بستن جاده اهواز گرفتار شده بود. ما را به نقطه ای از نخلستان بردند که در آنجا با کندن زمین پناهگاهی برای تانک ها تعبیه کرده بودند، هنوز تا پل بهمن شیر فاصله داشتیم. آنجا به یک جمعیت چهل- پنجاه نفره از مردم عادی ملحق شدیم که ظاهرا حین خروج از شهر اسیر شده بودند. در آن نقطه پیراهن های ما دریدند و چشم ها و دست های ما را از پشت بستند. من و شهید تندگویان و مهندس بوشهری را کنار هم نشاندند. ناگهان صدای رگبار گلوله و جیغ و داد مردم بلند شد. شهید تندگویان با ما مشورت کرد و گفت قصد دارد خود را معرفی کند و جلوی قتل عام مردم را بگیرد! و بی محابا فریاد زد: من وزیر نفت هستم! بلافاصله صدای شلیک گلوله قطع شد و از این نقطه ایشان را سوار جیپی کرده و بردند.

مدیر وقت مناطق نفت خیز همچنین اذعان داشتما را از مقر فرماندهی به سمت بصره بردند. شب از راه رسیده بود و ما آنجا پشت سر شهید تندگویان نماز جماعت خوانده و شامی هم صرف کردیم. در همان جا با هم قرار گذاشتیم که در بازجویی های پیش رو، هماهنگ با هم، بگوییم ما تازه به دولت وارد شده ایم و اطلاعات کلی داریم و به اطلاعات خاص دسترسی نداشته ایم. این هماهنگی بعدا بر بازجویی هایی که از ما کردند، خیلی تاثیر گذاشت. آخرین دیدار ما در زندان سازمان امنیت عراق بود در بغداد، قبل از بازجویی و پیش از آن که هر کدام مان را در سلول تنهایی خود جای دهند بی هیچ ارتباطی با دنیای خارج و تمام این حکایت کمتر از یک شبانه روز اتفاق افتاد، از پیش از ظهر نهم تا صبح دهم آبان ۱۳۵۹ که آغاز حبس ما در زندان سازمان امنیت عراق بود.

 

 

 

وی در پایان خاطر نشان کرد: این حبس به مدت ۱۰ سال و چهل روز کم، یعنی تا ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ به طول انجامید. ما در تمام این مدت مفقود بودیم چرا که رژیم بعث، از اعلام اسامی ما به صلیب سرخ خودداری و حضور ما را در کشورش انکار می کرد. تنها به نمایش تصویر و ارسال دستخطی از مهندس تندگویان اکتفا کرده و پس از آن نیز راه را بر هر ملاقات و مذاکره و گفت و گویی پیرامون آن بزرگوار بسته بودند. پس از بازگشت عراق، من جویای وضعیت ایشان شدم. ابتدا تصور می کردم به کشور بازگشته، اما پس از وقوف به نامعلوم بودن وضعیت آن بزرگوار، همراه خانواده و پدر گرامی ایشان، به جست و جوی ردی از رفیق و همراه قدیمی پرداختیم؛ از دیدار و مذاکره با عزت ابراهیم در تهران، تا نبش قبرها در عراق و سرانجام یافتن جسد مومیایی شده فرزند رشید انقلاب که در زیر شکنجه وحشیانه ددمنشان تاریخ، به فیض شهادت رسیده و حسرت یک آه را بر دل دشمن نهاده بود. پیکر پاک ایشان سرانجام در تاریخ ۲۹ آذر۱۳۷۰ پس از ۱۱ سال  به خاک میهن عزیز اسلامی بازگردانده شد و در بهشت زهرا، قطعه ۷۲ تن به خاک سپرده شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۰۴
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی