راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شهید تندگویان (۹)

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۰۸ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ارتباط با مأموران زندان

جواد با یکی از دو نفر از نگهبانان زندان که زمینه ای از گرایش های اسلامی داشتند، آشنا شده بود. یکی از آن ها در حوالی خانی آباد سکونت داشت. جواد معمولاً از او اطلاعات می گرفت و اوضاع و احوال خارج از زندان را به داخل منتقل می کرد. حتی گاهی پیام هایی برای برخی افراد خارج از زندان می فرستاد. این کار مخاطراتی به همراه داشت، اما او اعتماد مأمور مذکور را جلب کرده بود.

آگاهی از تولد مهدی پسر جواد در زندان

ماه شعبان بود. جواد اضطراب داشت. این را من که یار گرمابه و گلستان او بودم، بیشتر احساس می کردم، تا این که پس از ملاقات او با خانواده اش روحیه جواد تغبیر کرد و خیلی خوشحال به نظر می رسید. از او پرسیدم: چه شده؛ خیلی خوشحالی؟ جواب داد: بابا شده ام. گفتم: اسمش را چه گذاشته ای؟ گفت: مهدی. جواد، در روز نیمه شعبان به مناسبت تولد امام زمان(ع) به همه زندانیان شربت آبلیمو داد. او پس از تولد پسرش، خیلی سرحال و با نشاط تر به نظر می رسید.

بازگشت به زندان کمیته

زمان زیادی به پایان دوره زندان جواد باقی نمانده بود که یک روز بلندگوی زندان اعلام کرد: محمدجواد تندگویان همراه با وسایل خود به نگهبانی مراجعه کند.

 در چنین مواردی حدس می زدیم که باید اطلاعات جدیدی لو رفته باشد و معمولاً زندانی تحت بازجویی مجدد قرار می گرفت و گاه دادگاه او تجدید می شد.

 جواد، سرآسیمه نزد من آمد و گفت: احتمالاً یکی از دوستانم دستگیر شده است. سپس بعضی از وسایل خود را به من داد و اضافه کرد: اگر خانواده من برای ملاقاتم آمدند، به آن ها بگو یید نگران نباشند. پس از چند هفته، مجدداً جواد را به زندان قصر برگرداندند؛ با چهره ای زرد متمایل به مهتابی. معلوم بود که از او پذیرایی کرده اند. - این مرحله مصادف بود با دستگیری آقایان «معدن چی » و «شریفی » و لو رفتن بعضی اطلاعات، و شکنجه مجدد جواد برای اقرار به ارتباط با آن ها صورت گرفته بود- البته جواد حرفی در این مورد نزد، شاید ملاحظه دوستان هم پرونده اش را می کرد.

 

رهایی از بند

 

سرانجام زمان آزادی جواد فرا رسید. هنوز رژیم طاغوت تصمیم به نگه داشتن زندانیان بعد از پایان دوره محکومیت آن ها نگرفته بود و این نشا ن دهنده شانس خوب جواد بود، چون چند ماه پس از آزادی او، زندانیان را قبل از پایان مدت حبس شان به زندان اوین منتقل و برای آن ها قرار مجدد بازداشت صادر می کردند. مفهوم این کار آن بود که زندانی پس از آزادی مجدداً دستگیر شده است.

جواد، در واپسین روز زندان، ساعت مچی خود را به یادگار به من داد. روز آخر از او خواستم که پس از آزادی، پیامی از من، برای یکی از دوستانم که در فعالیت های سیاسی مشارکت داشت، ببرد.

چگونگی تماس جواد با آن فرد را از زبان خودش نقل می کنم:

 دوستم که دانشجوی رشته جغرافیا در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود، می گفت: بچه های دانشکده به او گفته اند که چند روز قبل جوانی، که او را نمی شناخته اند، به سراغش آمده است. اما آن ها به او مشکوک شده اند و تحویلش نگرفته اند. آن جوان، مجدداً یک روز دیگر، به دانشکده آمد و او را یافت. ابتدا اسمش را پرسید و بعد پیغام را به او داد و فوراً از آن جا دور شد. دوست من می گفت: من حرف های او را باور نکردم و ابتدا به او مشکوک شدم و حتی در مورد آشنایی با تو اظهار بی اطلاعی کردم، اما او اصرار داشت که پیام خود را بدهد. البته بعدها او را در محافل سیاسی بچه های مذهبی به کرّات دیدم و متوجه شدم که فرد مطمئنی است

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۲۸
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی