شهید حسین همدانی(۱۰)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مدت کوتاهی از آمدن محمود نیکو منظر به تدارکات تیپ ۲۷ میگذشت ایشان از ماست مو میکشید به همین دلیل مدتی بود از کمپوت و کنسرو خبری نبود شبی دوستان تصمیم گرفتند نگذارند آن شب عراقی ها آرام و قرار داشته باشند خواستیم عملیات مجازی انجام دهیم عملیاتی که فقط روی کاغذ بود عملیات واقعی نبود طرحی نوشتیم بی سیم ها را فعال کردیم جلسه برقرار کردیم و به فرماندهان گردان ها گفتیم که موضوع چیست همه خاکریز ها را آماده کردیم وقتی عملیات شروع شد و رمز را گفتیم بچه ها پشت بیسیم شلوغ کردند و فریاد بالا رفت و میگفتیم بهم رسیدیم اسیر گرفتیم و بین خودمان می گفتیم که اگر اینها را بگوییم و شروع کنیم جنگ و درگیری را حاج آقا نیکو منظر مسئول آماد و تدارکات مستقر در انرژی اتمی کمپوت ها را میزد عقبتویوتا و یخ میزد رویش و به خط می آید و همه را تقسیم میکنم در عملیات فتح المبین به یاد دارم که صبح به تنگه ابوقریب رسیدیم از این کمپوت های خنک برای بچهها آوردند که به بچه ها روحیه داد به قول معروف کمپوت تگری این فقط یکی از نقشه های ما نبود نقشه همان فریب دشمن و ارتش عراق بود و یکی هم فریب خودمان میخواستیم تدارکات را فریب بدهیم و قرار شد به تدارکات چیزی نگوییم منتها شبکه بی سیم در مقر انرژی اتمی روشن بود عملیات را شروع کردیم هم با رمز هم با کشف رمز صحبت میکردیم بعضی وقتا هم چیزهایی را با کد می گفتیم که عراقیها متوجه نشود شنود هم روشن بود دیدیم عراقیها دارند آماده باش میدهند هواپیماهای عراقی هم بلند شد و من بمب ریخته در منطقه ناگهان پشت بیسیم شلوغ شد آقا حمله کردیم اسیر گرفتیم و فرمانده تیپ اونها دستگیر شد آقا ماشین بفرستید اسرا را تخلیه کنند آقا ما شهید دادیم شهید شد عراقی ها هم شروع کردند به شلیک ؛توپخانه ما هم کار میکنه یک نفر بود به نام بیات که در انرژی اتمی نزد آقای نیکو منظر بود آقای نیکو منظر که خواب بوده است را بیدار میکند میگوید حاج آقا عملیات شروع شده است میگوید بابا برو بخواب عملیات نیست ایشان مسئول تدارکات بود حاجاحمد و حاج همت با ایشان جلسه برگزار میکرد بیات می گوید به خدا عملیات شروع شده است اینها دارند فریاد میزنند که بیایید اسیر ها را ببرید و ما کامیون میخواهیم مهمات میخواهیم آقای نیکو منظر میآید پشت بیسیم و میبیند که بله ظاهراً درست است با ما تماس گرفت و ایشان از دوستان ما ب از از قبل از انقلاب
گفت چه خبر است میگویند عملیات شده امشب گفتم مگر تو خبر نداری گفت نه گفتم عجب چرا بهتون نگفته اند گفت حالا چی میخواهید گفتم بچهها الان کنسرت می خواهم گفت مهمات چطور گفتم مهمات زیاد داریم نمیخواهیم آقای بیات میگفت که ایشان راننده یکی از خودروها را گذاشت کنار و گفت خودم پشت فرمان میشینم سریع انواع کنسروها و تعدادی زیادی کمپوت را میریزند عقب یک وانت و یک تویوتا یخ می ریزند روی آنها آقای نیکو منظر پشت فرمان یکی از خودروها می نشیند و دو خودرو راهی می شوند به ما اطلاع دادند که آنها دارند میآیند و کمپوت و کنسرو میآورند به چند نفر از بچهها گفتیم که بروند جلویشان را بگیرند و بگویند که نمیشود ماشینها را جلو ببرید و بچه ها رفتن حاج آقا نیکو منظر و آن یکی راننده را پیاده کردند و خودروها را آوردند قرارگاه نزد من و بچه ها وسایل خودروها را خالی کردند و چیزی در خودرونماند حاج آقا خیلی منضبط بود به خصوص در شبهای عملیات بسیار حساسیت نشان میداد آمد به قرارگاه شروع کردم به توضیح دادن درباره عملیات گفتم فقط یک طرح بود دستور داده بودند دشمن این شب نباید بخوابد خیلی هم موفق بودیم عراقی ها امشب نخوابیدند و فردا نمی توانند پاتک کنند حاج آقا گفت وای خاک برسرم بگو کمپوت ها و کنسروها را خالی نکنند گفتم حاج آقا خالی کردن تمام شد ماشین خالی را تحویل شما میدهیم ناراحت شد گفت به حاج احمد متوسلیان میگویم که چه کار کردید من برای شب عملیات مشکل دارم با مصیبت اینها را از اهواز گرفتم واسه بچه ها آن شب هم عراقی ها را فریب دادند و هم حاج آقا نیکو منظر را بعد هم دلی از عزا درآوردن اولین بار بود که کنسرو کله پاچه و زبان گوسفند میدبدیم و بچه ها میخوردند و کیف می کردند