شهید حسین همدانی (۱۳)
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از غروب آفتاب دستور داد همه رزمندگان لشکر ۳۲ انصارالحسین در نقطهای جمع شوند همه در آن منطقه جمع شدیم چند هزار نفر بودیم لشکر انصار برای کمک به یگان هایی که کارشان در عملیات بدر کنار رود خانه دجله گره خورده بود از غرب به جنوب آمده بودیم
آقای همدانی یک اسلحه کلاش به دست گرفت و رفت بالای تویوتا و با بلندگوی شروع کرد به خواندن سوره والعادیات و گفت امشب شب عاشوراست حرفهای امروز من با همه حرفهای که تا به حال زدهام فرق میکند همه چیز سر جای خودش جنگ و دفاع همچنان ادامه دارد اسلام و مبارزه وجود دارد و هیچ کس هم ناامید نمی شود ولی من امشب کسی را می طلبم که نخواهد فردا را ببیند قطعاً دیگر برای آنها فردایی نیست تعدادی که امشب هستند و می مانند قطعاً فردا نیستند کسانی که به این یقین رسیده اند و آماده رفتن باشند
برادران شما آنجا در محاصره اند عراقیها با تانک های خود در حال عبور از روی اجساد آنها هستند و هلهله و شادی میکنند باید به کمک بچه های محاصره شده برویم
دقیقاً داستان شب عاشورای امام حسین علیه السلام تکرار میشد حاج حسین ادامه داد هر کس خواست بیاید در تاریکی شب بیاید کسی هم حق ندارد دیگری را برای نیامدن شماتت کند هر کسی به هر دلیلی آمادگی ندارد مدیون است بیاید کسی باید بیاید که سبکبال باشد چون حتماً شهید می شود و قرار بود در ادامه عملیات بعد تعدادی از نیروهای لشکر ما یک سری عملیات استشهادی انجام دهد وقتی نماز مغرب و عشا را خواندیم صحنه های عجیبی رقم خورد در آن تاریکی هرکس از گوشهای راه افتاده بود و خودش را به آن نقطه معین رسانده بود جمعیت زیادی آمده بودند ولی جمع جمعی خاص بود همه سبک بودیم همه به دنبال حاج حسین حرکت کردیم اصلا پشت سرمان را نگاه نمیکردی شب زیبایی بود