شهید حسین همدانی (۵)
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج آقا اوایل ازدواج و تشکیل خانواده ابتدا در یک شرکت کار میکردند پس از مدتی دیدم ایشان راننده اتوبوس شدند تعجب کردم از ایشان پرسیدم چرا از شرکت بیرون آمدید و راننده اتوبوس شدید جواب درست و حسابی به من ندادند صبح زود می رفتند و آخر شب می آمد
یک شب که به منزل آمدم دیدم خیلی مضطربند و رنگ به چهره ندارد پرسیدم چی شده مشکلی پیش آمده گفتم چیز خاصی نیست بعد از پیروزی انقلاب به من گفتند حالا میتوانند سوالی را که چند ماه پیش از من کردی جواب بدهند
علت اینکه من راننده اتوبوس شدم این بود که من زیر پوشش این کار از تهران اسلحه می آوردم و در همدان پخش می کردم آن روز که به خانه آمدم و حالم آنقدر بد بود در حال آوردن اسلحه از تهران به همدان دیدم ماشین پلیس آژیر کشان دنبال اتوبوس من می آید آنها دستور توقف دادند با خودم گفتم احتمالا من و اسلحه ها لو رفتیم کنار جاده مدارک ماشین را تحویل پلیس دادم آنها گفتند که شما به دلیل سرعت بالا جریمه می شوید
حاجی در حالی که لبخندی بر لب داشت ادامه داد حاضر بودم اتوبوس که هیچ همه دنیا را بدهم مشکلی برای اسلحه ها به وجود نیاید حالا فهمیدی چرا راننده اتوبوس شدم