جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شهید دکترمصطفی چمران به روایت غاده(۱۱)

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۵۱ ب.ظ

 

بسم رب الشهدا

عشق طوفنده است و تلاطم زا و سر تا به پای عاشق را فرا می گیرد و او را زیر و رو می کند و آرام و قرار از او می رباید، این است که عشاق واله و سرگردان و پریشانند:

سر این سرگشتگی و حیرت جلوه جمال بی نظیر معشوق است:

عشق بازی کار بازی نیست ای دل سـر بباز

زانکه گوی عشق را نتوان زد به چوگان هوس

لذا هر بی مایه و بی سر و پا را توفیق نیل به این مرحله خطیر دست نمی دهد، بلکه عشق

عشق کاری است که موقوف هدایت باشد.

از شروط مهم وصول به گوهر عشق بلاپذیری و تن دادن به مصائب و سختی هاست،‌لذا سالک باید از تنعم گریخته و دل دیده به طوفان بلا بسپارد:

 

 مصطفی باورش نمی‌شد، و مگرخودش باورش می‌شد؟ الان که به آن روز‌ها فکر می‌کند می‌بیند آدمی که آن‌ها را کرد او نبود، اصلاً کار آدم و آدم‌ها نبود، کار خدا بود و دست خدابود، جذبه‌ای بود که از مصطفی و او می‌تابید بی‌شناخت، شناخت بعد آمد بی‌هوا خندید، انگار چیزیدهنش را قلقلک داده باشد، او حتی نفهمیده بود یعنی اصلاً ندیده بود که سر مصطفی مو ندارد

! دو ماه از ازدواجشان می‌گذشت که دوستش مسئله را پیش کشید؛ غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارانت خیلی ایراد می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است؛ مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالامن تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟

تو با چریک ها مخالف بودی چطور با چمران که با لباس چریکی شهرت دارد و در میدان جنگ زندگی میکند و مشغول تربیت چریک است ازدواج کردی ؟

غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دلخورشد و بحث کرد که؛ مصطفی کچل نیست، تو اشتباه می‌کنی.

مصطفی روحیه فرهنگی و عرفانی او بر حالت نظامی او غلبه دارد بیشتر فرهنگی است تا جنگی

دوستش فکر می‌کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.

آن روز همین که رسید خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی، شروع کرد به خندیدن؛ مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده که چشم‌هایش از خنده به اشک نشسته بود گفت: مصطفی، تو کچلی؟ من نمی‌دانستم! و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتیقضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی می‌گفت: شما چه کار کرده‌اید که شمارا ندید؟

 

ممکن است این جریان خنده دار باشد، ولی واقعاً اتفاق افتاد. آن لحظاتی که با مصطفی بودم و حتی بعد که ازدواج کردیم چیزی از عوالم ظاهری نمی‌دیدم، نمی‌فهمیدم. به پدرم گفتم: جشن نمی‌خواهم فقط فامیل نزدیک، عمو، دایی و... پدرم گفت: به من ربطی ندارد؛ هر کار کهخودتان می‌خواهید بکنید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۶
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی