شهید دکترمصطفی چمران به روایت غاده(۲۹)
بسم الله الرحمن الرحیم
عبادت دکتر چمران
وسط شب که مصطفى براى نماز بیدار مىشد، غاده - همسر شهید- طاقت نمىآورد، مىگفت:
" بس است دیگر،استراحت کن، خسته شدى." و مصطفى جواب میداد:
" تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست مىشود. باید سود در بیاورد که زندگىاش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست مىشویم."
اما غاده که خیلى شبها از گریههاى مصطفى بیدار مىشد، کوتاه نمىآمد. مىگفت:"اگر اینها که این قدر از شما مىترسند، بفهمند این طور گریه مىکنید . . .مگر شما چه معصیتی دارید؟ چه گناهى کردهاید؟ خدا همه چیز به شما داده . همین که شب بلند شدید، یک توفیق است." آن وقت گریه مصطفى هق هق مىشد و مىگفت:
" آیا به خاطر این توفیق که خدا داده، او را شکر نکنم؟ " (1)
کمتر پیش مىآمد که شهید چمران همراه همسرش از این ده به آن ده (در لبنان) بروند و شهید چمران وسط راه به خاطر بچهاى که در خاکهاى کنار جاده نشسته و گریه مىکند پیاده نشود. پیاده مىشد، بچه را بغل مىگرفت، صورتش را با دستمال پاک مىکرد و مىبوسیدش. آن وقت تازه اشکهاى خودش سرازیر مىشد. دفعه اول همسرش فکر کرد بچه را مىشناسد، اما شهید چمران گفت:" نه نمىشناسم. مهم این است که این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش مىکشد و گریهاش نشانه ظلمى است که بر شیعه على (ع) رفته است.