راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شهید زین الدین ومقام سیادت

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ ب.ظ

 🌷 به روایت یحیی محمدی ص۲۷۸ هنوز از عملیات بدر خبری نبود ، مانده بودیم بعد اقا مهدی چگونه عملیات کنیم. ان شب تا دو نیمه شب بیدار بودم ،داشتیم کارهای لشگر رو سر وسامان میدادیم.خواب دست از سرم بر نمی داشت،ناچار دراز کشیدم تا کمی استراحت کنم. در خواب دیدم دارم اماده می شم برم سر جلسه که دیدم اقا مهدی از در وارد شد. ذوق سراسر وجودم رو گرفت وبا در حالیکه اشک می ریختم دستش را گرفتم وبعد از احوالپرسی گفتم 《 از این طرفا》 با لبخند گفت:《 مگه جلسه نیست،خوب منم اومدم دیگه.》 پرسیدم:《 اقا مهدی مگه شما شهید نشدی؟》 با لبخند گفت:《 من توی جلسه هاتون میام،مثل اینکه باور نکردی شهدا زنده اند.》 گفتم《 حالا کجا هستی اقا مهدی》 گفت:《 شش کیلو متری انرژی هسته ای یه بهشت ساختن؛ با شهدا اونجاییم.من به بچه های لشکر مدام سر می زنم،میام ومی رم.》 با نگرانی گفتم:《 اخه ما چطوری این منطقه عملیات کنیم؟》 گفت:《 نگران نباش اونجا عملیات نمی شه .وسایلتون رو بر دارید برید جزیره.》 با گریه گفتم حالا که می خوای بری ،لااقل یک پیغامی بده تا به رزمنده ها برسونم. گفت: من خیلی کار دارم باید برم،هر چی می گم بنویس. با سرعت کاغذی پیدا کردم وگفتم 《 بفرما براد،بگو تا بنویسم.》 گفت: 《 سلام ،من در جمع شما هستم》 همین چند کلمه ،موقع خدا حافظی با التماس گفتم:《 خب الان من این و ببرم به غلامرضاجعفری و اسماعیل صادقی،ازم قبول نمی کنند که،بی زحمت زیر نوشته رو امضا کن.》 برگه رو گرفت .اول یک نقطه گذاشت و بعد امضا کرد .کنارش نوشت:《 سید مهدی زین الدین》 نگاهی بهت زده به امضا ونوشته ی زیرش کردم. با تعجب پرسیدم:《 چی نوشتی اقامهدی؟ شما که سید نبودی ؟!》 گفت،:《 اینجا بهم مقام سیادت دادند.》 زیر امضا تاریخ هم زد ه بود؛《1363/۱۰/۲۶》 ان روز بیست و هفتم بود ،گفت:《 دیدی اشتباه نوشتم؟ امروز بیست و هفتمه که.》 دوباره برگه را گرفت ونوشت 《 امروز ۱۳۶۳/۱۰/۲۷》 وقتی این خواب رو برای اقای محسن رضایی و شهید صیاد تعریف کردم ،هردوی انها گریه افتادند وگفتند که : تازه می خواستیم اعلام کنیم عملیات در غرب منتفی شده،از مکان عملیات جدید هم هیچکس خبر نداشت.اقا مهدی زین الدین دقیقا جای عملیات بعدی رو که در نظر گرفتیم رو به شما خبر داده. 《تنها، زیر باران》 نویسنده : مهدی قربانی| ناشر : حماسه یاران| مشاور تالیف : ساسان ناطق| صفحه ارایی: موسسه حماسه ۱۷| چاپ زیتون| نوبت چاپ: زمستان ۱۳۹۷| شمارگان۱۰۰۰ نسخه| قیمت ۱۸۰۰۰ تومان. انانکه خاک را به نظر کیمیا کنند ایا شود که گوشه چشمی با ما کنند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۴
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی