جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شهید سپهبدصیادشیرازی!؟چگونه دینم را،اداکنم

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۲۳ ب.ظ

 *چطور دینم را ادا کنم؟* •┈┈••❉🌹🕊🌹❉••┈┈• 💠🔹شهیدصیادشیرازی🔹💠 🔹در سفر لبنان، در بعلبک به منزل پیرمردی شیعه رفتیم که خانواده اش پنج شهید داده بود. هنگام خداحافظی، پیرمرد دستی کشید روی پوتین صیاد و خاک آن را به صورتش مالید. •┈┈••❉🕊🌸🕊❉••┈┈• صیاد خیلی منقلب شد و گفت: «چرا این کار را با من می کنید؟» و دست پیرمرد را گرفت و با اصرار، آن را بوسید. آنگاه به او گفت: «نه می توانم و نه لایق هستم که بیایم دست و پای امام را ببوسم. می خواهم وقتی رفتید ایران، به امام بگویید که اگر لایق نبودم و نتوانستم بیایم ،ولی پای سربازت را بوسیدم.» •┈┈••❉🕊🌸🕊❉••┈┈• صیاد بار دیگر دست ایشان را بوسید و برگشتیم به محل استقرار. من و صیاد هم اتاق بودیم. من اجازه گرفتم و خوابیدم. دیدم ایشان رفت سرنماز خواندن. حدود یک بعد از نیمه شب بود. چرتی زدم و بیدار شدم، دیدم در سجده است و به شدت گریه می کند. •┈┈••❉🕊🌸🕊❉••┈┈• وقتی گریه اش تمام شد، رفتم رو به رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم: «جناب سرهنگ! باید برای من بگویی چرا نماز شب را شروع نکرده، این قدر گریه می کردی؟» گفت: «آقا دست از سر ما بردار.» آن قدر اصرار کردم تا اشکش جاری شد •┈┈••❉🕊🌸🕊❉••┈┈• گفت: «دیدی پیرمرد با من چه کرد؟ من تاکنون فکر می کردم که در مملکت خودم، مدیون مردم خودمان و انقلاب اسلامی هستم، *بلکه هر جایی در این دنیا مظلوم و شیعه و مسلمانی هست، به او مدیون هستم.هر جا کسی علیه ظلم می جنگد، من باید حضور پیدا کنم، من به او مدیونم.*💠 *هرمظلومی که داردمیجنگد،من به او مدیونم.* 💠 *گریه من استغفاربه درگاه حضرت حق بود.*💠 *گریه ام از این است که من در کشور خودم، طوری که مقبول ذات خداوند باشد، قادر به انجام تکالیفم نیستم. چگونه می توانم در جاهای دیگر انجام وظیفه کنم.*💠 *من که قادر نیستم هر جایی که جنگی هست، حضور پیدا کنم و هر جایی که مظلومی هست، دینم را به او ادا کنم، چاره ای غیر از استغفار به درگاه خدا ندارم.*💠 *کار من امشب استغفار بود که خدایا مرا ببخش.*💠 *من از انجام وظیفه ام در جمهوری اسلامی عاجزم، چگونه می توانم در جاهای دیگر دینم را ادا کنم؟»*💠 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅═༅𖣔༅═┅─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌♥️─┅═༅𖣔༅═┅─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌ 🔹 *جواب خدا را چه بدهم* !؟ سال 1364 طی سفری که به لبنان داشتیم، به طور غیررسمی میهمان «ژنرال طلاس»، وزیر دفاع وقت سوریه در منزلش شدیم. صیاد اصرار داشت که به جنوب لبنان برود و طلاس می گفت خطر دارد و نمی شود. بعد گفت: «شما دو، سه روزه آمده اید و این جا تفریح کنید و حالا که در جنگ نیستید، بروید زیارت. من هم سفارش می کنم شما را به جاهای دیدنی ببرند.» •┈┈••❉🕊🌸🕊❉••┈┈• صیاد گفت: *ما زیارت رفتیم.* *هم رزمان من در سپاه و بسیج همه در جنگ هستند و من بنا به اوامر امام و رئیس جمهورم به این سفر آمده ام و الان هم کار سیاسی من تمام شده است* . *اگر همین حالا خداوند عمر مرا به پایان ببرد، باید بگویم در حال انجام دادن چه کاری بودم؟* *زمانی که دوستان و فرزندان من می جنگند، بگویم من در حال تفریح در دمشق بودم؟* *حالا که نمی توانم در آنجا بجنگم، این جا بین رزمندگان شما حضور پیدا می کنم تا اگر لحظه ای دیگر در این دنیا نبودم، لحظه مرگ پاسخی برای حضرت حق داشته باشم.* ✨ ⚜✨ 🌸⚜✨ *سالروز شهادتت مبارک 💓🌸⚜✨ صیاد دلها * 💙💓🌸⚜✨ 💖💙💓🌸⚜✨✨

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۶
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی