شوخی در میدان مین
خاطره از شهید زنده استاد داوداحمدپور
بسم الله الرحمن الرحیم
شوخی در میدان مین
قبل از شروع عملیات محرم باران آمده بود و ما به صورت ستونی در حال حرکت بودیم. وقت نماز مغرب شد و ما با همان لباس و پوتین در پا، نماز خواندیم. موقع نماز اطراف ما گلولههای توپ و خمپاره به طور مستمر منفجر میشد، اما رزمندهها هیچ اعتنایی نمیکردند و به نماز ادامه میدادند. حتی وقتی صدای انفجار گلوله خیلی شدید بود فقط وقفهای در قرائت پیش میآمد و دوباره ادامه میدادیم. هیچکس حاضر به رها کردن نماز نشد. گاهی گلوله از بیخ گوش ما رد میشد، اما همه مصمم بودیم. در ادامه حرکتمان به میدان مین دشمن رسیدیم که معمولاً در جلوی خط مقدم خود میکاشتند. در اینجا هر کس به نفر پشت سری خود باید اطلاع میداد که به میدان مین رسیدیم و بعد هم رمز عملیات گفته میشد. شهید نجفی جلوی من بود خواست شوخی کند، گفت: شهادتین را بخوان ما در میدان مین هستیم. من هم فکر کردم این پیامی است که باید هر کسی به پشت سری خودش بگوید. همان جمله را به پشت سری خودم گفتم، او هم به پشت سری خودش گفت: تا نفر آخر. خدا رحمت کند شهید نجفی را که گفت: فلانی این را به پشت سری نگویی که این شوخی بود. دوباره به پشت سری گفتم این را به پشت سری خودت نگو، یک شوخی بود، او هم همین را دوباره به پشت سر خود گفت: تا نفر آخر. خلاصه شب عملیات محرم کلی خندیدیم