عبور_از_سیم_خاردار_نفس #قسمت125
﷽
سعیده کلوچه ایی از نایلون برداشت و رو به سوگند گفت:
– نه بابا، ول خرج کجا بود. الان از دستش در رفته. از این کارها نمی کنه، شما نگران نباش اگه خواستگاری چیزی داری بفرست. زن زندگیه ها. این که کشته مرده هاشو پر میده. ما باید به فکرش باشیم دیگه. بعد همونجور که بسته بندی کلوچه اش را باز می کرد ادامه داد:
– حالا یه شیر کاکائو بده بگم چه اخلاقای خوب دیگه ایی هم داره.
سوگند همونجور که داخل نایلون را وارسی می کرد گفت:
– خواستگارم کجا بود، اگه داشتم چرا واسه اون بفرستم، خودم مگه چمه؟
بعد رو به سعیده کرد و گفت:
– شیر کاکائو نگرفته. شیر می خوری؟ آب میوه هم هست.
سعیده نیم نگاهی به سوگند کرد و باخنده گفت:
– تو به این می گی لارژ؟ شیر کاکائو به این مهمی رو…
نگذاشتم حرفش را تمام کند وگفتم:
– مخصوصا نخریدم چون ضررش بیشتر از بقیه ی چیزهایی که خریدم.
کاکائو نمیزاره کلسیم شیر جذب بدن بشه، بیا و خوبی کن…!
سعیده که انگار چیز مهمی یادش امده بود، آب پرتقالی از نایلون بیرون کشید و گفت:
– آهان، یکی از اون چیزهایی که می خواستم در مورد اخلاقش بگم همینه. ببین سوگند هر کس اینو بگیره، عمرش طولانی میشه.
#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد…
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور