مکتبم را آزادگی اسلام قرار دادم
مکتبم را آزادگی اسلام قرار دادم

در یک دستم قلمى است و به دست دیگرم کاغذ، مکانم مسجد خانه خدا و در برم لباس مجاهدت در راه خدا و آتشى افروخته شده که نقشهاش قلب است ، شعله هاى آتش از قلبم بر مىخیزد و تو به زبانم اتصال و توسط دستم که مجرى است بر این صفحه نگارده مىشود و چشمانم نظارهگر این جریانات است. مراحلى را طى مىکنند و بر صفحه مقابلم کلماتى پدید مىآیند که بر مبنایى استوار است و این استوارى زاییده یک تفکر است که در مجموع نشأت گرفته از یک مکتبى است، «مکتبى که به من هدف داده و مرا در یک راه حرکت سوى هدف راهنمایى» آرى مکتبم را آزادگى اسلام قرار دادم و هدفم را چراغ هدایتگر ناتوان شکل مىدهد و راه و روش چگونگى زیستن را از ائمه اطهار و منشم را از این پاکان قرار داده و اوج تکامل خویش را از گفتههاى محبوبم انتخاب نموده که همانا رسیدن به تعالی مىباشد و در این انتخاب است که چراغ هدایتگر یک مسلمان قرآن مىباشد به دور انداخته و با قرار دادن صراط مستقیم در راهم به سوى هدفم به پیش مىروم باشد که خداوند با آن خصوصیت رحمانیتش و رحیمیتش مرا از بندگان خودش قرار داده عفوم نماید از آنچه بىپایه انجام دهم و ندادم.
بارى خداوندا به واسطه آن همه نعمت که به من ارزانى داشتى تو را شکر مىکنم و سر تسلیم در برابرت فرو آورم. آرى یکى از نعمتهاى خداوند که شامل این حقیر شده پدر و مادر مسلمان است پدر و مادرى که در هدف من نقش بزرگى ایفا نموده و به من الفباء دین آموخته در راه تربیتم از هیچ کوششى دریغ ننموده و در اینجا جاى آن است که از آنها بدین وسیله قدردانى نمایم با توجه به اینکه در این مدت جز زحمت براى آنها کار دیگرى انجام ندادهام و نتوانستم آنگونه که شایسته آنها بود این زحمتها را جبران نمایم که امیدوارم که آنها به روح بزرگشان بنده حقیر را موجب عفو قرار دهند.
اما سخنى با شما خواهران و برادران شهیدپرور هرچند که خود را لایق آن نمىبینم که از جانب خود سخنى با شما بزرگان داشته باشم ولى اگر قبولم داشته باشید به عنوان برادر کوچک چند خواهش را امیدوارم پذیرا باشید.
1ـ برادران و خواهران امیدوارم که از حسین زمان خمینى بتشکن به گونهاى که شایسته است قدردانى نموده و مبادا که یک لحظه تنهایش گذارید، و همراهى نمایید وى را که یارى نمودى خود ،یارى نمودى از حسین است و از خمینى اطاعت نمایید زیرا که همانا ولى فقیه عصرمان مرجع امام زمان مىباشد.
2ـ دومین سخن با شما اینکه تقوا پیشه کنید و سعى کنید که از هوای نفسانى دورى نمایید و در این امر خواهرانمان باید که سهمى بیش برند و از نمونه و الگوى فاطمه زهرا است درس بگیرند و درامر مربوط به حجاب و پوشاندن خود از نامحرمات کوشا و آنگونه عمل نمایند که نسل آیندهاى که از دامان پاکشان به دست مىآید آنگونه تربیت نماید که مخلس راى اسلام باشد.
3ـ روى سخنم با شما برادران هم است که اى سربازان اسلام مبادا یک لحظه از فکر اسلام فارغ شوید و در امر اجراى مسائل آن کوتاهى نمایید که در این صورت غفلت شما خون شهیدان راه امام به هدر خواهد رفت و توسط شما پایمال خواهد شد. یک لحظه در فکر جنگ غافل نباشد و همچنین پشت جبهه ها را چون کوه استوار نگه دارید و در این امر از هیچ گونه ایثارى چه مالى و چه جانى کوتاهى نورزید زیرا که اسلام از ابتدا تاکنون به خون احتیاج دارد که خود تاکنون شاهدیم که چه خونبهایى به پایش ریخته شده است از خون رسول خدا(ص) و على(ع) و حسین(ع) گرفته تا عصر ما که از بهشتى و رجایى و دستغیب و باهنر تا صدوقى در رفته است و جایى براى ما باقى نگذارده است و در اینجا فکر کنید که در صورت ریخته شدن خون ما چه مقامى مىتواند داشته باشد.
اما برادران مطلب بسیار مهمى که مىخواهم با شما بگویم اینکه هشیار باشید از نیرنگ و خدعه منافقین دور باشید و با زیرکى تمام اعمال آنها را خنثى نموده و قدرت رشد به آنها ندهید زیرا که در صورت میدان دادن به آنها موجب آن مىشود که استعمار از در دیگر داخل شده و به اسلام صدمه وارد آورد و بر شماست که از اجراى نقشههاى شیطانى آنها جلوگیرى نموده و با تمام قدرت درهم کوبیده و در آخر از همه شما التماس دعا و امیدوارم مرا از هر گونه اعمالم ببخشید و این دعا را فراموش نکنید