راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

وقتی هفتاد ضربه کابل را نوش‌جان کردیم،

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۲ ب.ظ

   

 امام موسى بن جعفر (ع) فرمودند:
کمترین ثوابى که به زائر امام حسین (ع) در کرانه فرات داده مى‏شود این است که تمام گناهان مقدم و موخرش بخشوده مى‏شود. بشرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد. مستدرک الوسائل، ج 10 ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 138
* * * * *
زندگی یک شیعه واقعی مولا
ایشان ابتدا سنی بودند و سپس شیعه مولا شد و به نیجریه رفتند و حداقل تا حالا, ده میلیون نفر را مسلمان شیعه کرد…پس از سالها تبلیغات و زحمت دولت وقت در مراسم محرم چند سال پیش به عزاداری آنها حمله کردند… خودش زخمی شد و بابدن مجروح ایشان را تا الان به دستور عربستان تا حالا در زندان هستند…شش فرزندنش این عاشق امام حسین(ع) تا حالا به شهادت رسیده اند…هر ساله هزاران نفر به واسطه تبلیغات و روشنگری ایشان از افریقا در راهپیمائی اربعین شرکت می کنند…ایشان یک شیعه واقعی امیرالمومنین(ع)است…
برای آزادی ایشان و همه زندانی های بی گناه در نیجریه, یمن, بحرین, فلسطین, عربستان و…دعا فرمائید…اسیر دربند, شیخ زکزاکی
* * * * *
 هفتاد ضربه کابل!
در اسارت تنبیه کسانی که برای امام حسین (ع) عزاداری می‌کردند، سنگین بود.من و حیدر هر کدام به هفتاد ضربه کابل محکوم شدیم.
وقتی هفتاد ضربه کابل را نوش‌جان کردیم، حیدر با همان لهجه ترکی و دوست داشتنی‌اش دوبار تکرار کرد:  سیدی! سنی‌ننه‌ وین جانی ایکی دانا شالاق ویر، (جون مادرت دوتا کابل دیگه هم بزن!) 
– کابل به سرتون خورده، گیج شدید، خواهش نمی‌خواد… نه اتفاقا خیلی هم حالم خوبه و می‌دونم چی میگم…
حامد در حالی که، به هر کداممان دو کابل دیگر کوبید، گفت: «این هم دو کابل دیگه، یالا برید گم شید، از جلو چشمم دورشید.»
وقتی برمی گشتیم بازداشتگاه، گفتم:
«حیدر! مثل اینکه راستی راستی حالت خوش نیست، چرا گفتی دو کابل دیگه بزنن؟!»
– حضرت عباسی نفهمیدی؟!
– نه، نفهمیدم!
– آقا سید! خواستم رُند بشه، ارزشش رو داشت که به خاطر اربعین آقا امام حسین (ع) هر کدوممنون هفتاد و دو کابل بخوریم، خدا وکیلی ارزش نداشت؟!
#کتاب_شهداواهل_بیت
#ناصر-کاوه
منبع: کتاب پایی که جا ماند

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۰۹
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی