پدرموشکی ایران (۷۵)
بسم الله الرحمن الرحیم
اخلاق و رفتار #شهیدتهرانی_مقدم:
🌹بعد از شهادت ایشان، آقا (امام خامنه ای )که به منزل ما تشریف آوردند و سه ربع، از یک ساعت را از شخصیت حاج حسن صحبت کردند و فرمودند: حاج حسن در کار خودش آنقدر سریع و تند پیش میرفت که بعضی مواقع من او را نگه میداشتم و مانع میشدم که جلوتر نروید...به نقل از خانواده ایشان
🌹در کارهایش خیلی منظم بود. هیچ وقت چیزی را جا نمیگذاشت. خیلی رئوف بود، یک داد سر کسی نمیزد، به اطرافیانش بسیار محبت میکرد. به من خیلی محبت داشت. شاید باور نکنید، اما میآمد من را میبوئید و میبوسید، مثل کسی که گلی را بو میکند، من را میبویید. میگفت همهی افتخار من این است که مادری فداکار مثل تو دارم. به من میگفت هر چیزی که لازم داری و میخواهی به من بگو و چرا به بچههای دیگرت میگویی؟ بگذار این اجر به من برسد. من ذرهای ناراحتی از این پسرم ندارم. مانند یک پسر هجده ساله، شیرین زبان وخندان بود...ایشان چند خوبی داشت که من در آن شبی هم که حضرت آقا زحمت کشیدند و به منزل ما تشریف آوردند، وقتی از من خواستند که دربارهی خصوصیات پسرم صحبت کنم، همین خوبیها را گفتم. یکی اینکه به شرکت در نماز جمعه پایبند بود. من یاد ندارم که نماز جمعهی ایشان ترک شده باشد. دیگر آن که عصرهای جمعه که معمولاً فرزندان ونوهها و عروسهایم هم در منزل ما بودند، او هم میآمد و دعای سمات میخواند. بعد از دعای سمات، حدیث کساء را میخواند و خیلی خوب تفسیر میکرد. حسن آقا همیشه موفق بود. در زندگی ذرهای از کمک به مستضعفان غفلت نمیکرد. از دعا و اشک برای حضرت سیدالشهدا (ع) جدا نمیشد. حسن آقا از اولِ جوانی به نماز اول وقت و نماز جماعت خیلی علاقه داشت. سعی میکرد در هر جایی که هست، نماز جماعت تشکیل بدهد. امام جماعت محل کارش هم بود و در منزل هم امام جماعت ما بود. صبحها یک ساعت مانده به اذان صبح از خواب بلند میشد. بعد از نماز صبح، زیارت عاشورا را از حفظ میخواند. بعد برای ورزش یا پیادهروی میرفت بیرون. روزش را اینطور شروع میکرد...
راوی: مرحومه فاطمه جلیلی، مادر شهیدان تهرانی مقدم
حاج حسن آقا هر وقت به دیدن مادر میآمد، دست او را میبوسید و میگفت اینجا بهشت است! همهی ما را هم توصیه میکرد دست مادرمان را ببوسیم؛ ما افتخار نوکری مادرمان را از حاج حسن آقا یاد گرفتیم...
برادر شهید، حاج محمد
پدرم فردی نظامی بود اما ما اطلاع زیادی از کار آن نداشتیم. چون کار را با تمام سختی و مصائبش در پشت در خانه می گذاشت و تنها با عنوان پدری دلسوز وارد خانه می شد. این یکی از ویژگی های عالی پدرم بود که تا زمان شهادت وی، سختی کار و فشار محیط کارش را به منزل منتقل نکرده بود. تواضع و اخلاص پدر از ویژگی های منحصر به فرد او بود. برایم جالب بود که بعد از شهادت پدرم فهمیدم در طول زندگی اش، گروه های سنی متفاوتی را در جبهه و هم پشت جبهه تحت تاثیر رفتارش قرار داده. این را از صحبت های متفاوت افراد و بعد از شهادت وی متوجه شدم... نماز اول وقت برای پدرم در حکم اوجب واجبات بود. تحت هیچشرایطی نماز اول وقتش قضا نمیشد. اگر امکانش بود، خودش را به مسجد میرساند. اگر نه، هرجا که بود (تأکید و تکرار میکند: «هرکجا که بود») بهسرعت گوشهای مشغول نماز میشد. در مسافرتها، همیشه زیراندازی پشت ماشین داشتیم که رأس اذان، آن را کنار جاده پهن میکردیم و همراه پدر به نماز میایستادیم. نماز جمعه هم رکن دیگر خانهی ما بود. برای پدر این که ما به نماز جمعه نرویم، بههیچوجه تعریفشده نبود. هرطور بود، هرجمعه همگی به مراسم نماز جمعه میرفتیم. تا یاد دارم، این سنت در خانهمان بوده است... همیشه میگفت: کاری که ما میکنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد و اصلاً صرف ایران نیست که از این کار استفاده کند. اعتقاد داشت این موشکها در واقع اختراع شیعه است و میگفت: میخواهم روی این موشکها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهل بیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت دارد. در جواب بچهها که از او میپرسیدند: چرا بابای همه را تلویزیون نشان میدهد، اما شما را نشان نمیدهد؟»... هیچ وقت نمیگفت که همه این کارها، کار ماست، تنها چیزی که این اواخر میگفت، این بود که: ما کاری داریم میکنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور را فراهم شود، وقتی حضرت بقیة الله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجرا این کار شریک خواهید بود و ما از این حرفها انرژی زیادی میگرفتیم... به نقل از همسر و فرزندان ایشان
کتاب_ذوالفقارولایت -ناصرکاوه