چشمانمان رازیباکنیم (۱۹)
بسم الله الرحمن الرحیم
جمران با امامش
بعد از قضیهی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسهای که ما بودیم به نخستوزیرِ وقت (بازرگان) گزارش میداد که بین اینها هم از قدیم یک رابطهی عاطفیای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آنقدر مؤثر بود که به صورت برقآسا و به مجرد اینکه پیام امام رسید، کأنه برای ما همهی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیهی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا کردیم و حمله کردیم و حلقهی محاصره را شکستیم و توانستیم بیاییم بیرون. آنجا نخستوزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید که ما این همه کار کردیم، این همه تلاش کردیم، تو چرا همهی این را به امام مستند میکنی!؟ یعنی هیچ ملاحظه نمیکرد؛ منصف بود. بااینکه میدانست که این حرف گلهمندی ایجاد خواهد کرد، اما حرفش را گفت امام خامنه ای
ماه های اول جنگ بود بنی صدر بشدت شرارت میکرد و منافقین او را حلقه کرده بودند این تعریف و تمجیدهای منافقین باعث توهم او شده بود
شهیدان چمران و محلاتی و باقری برای ارائه گزراش وگرفتن دستور برای تحویل اسلحه و مهمات از ارتش به پایگاه وحدتی دزفول سراغ بنی صدر رفتن
گزراش وضعیت جبهه ها را شهید باقری مفصل دادند و نیاز به اسلحه و مهمات را هم گفتند بنی صدر رو کرد به چمران گفت تو با من هستی یا با خمینی (امام خمینی )
چمران نگاهی به بنی صدر کرد بدون اینکه پاسخی بدهد اتاق را ترک کرد
این یعنی .....
ان روزها ارتش بدون اجازه بنی صدر نمیتوانست مهمات و سلاح به سپاه و نیروهای مردمی بدهد بنی صدر هم نمیخواست بجز ارتش کسی در جنگ باشد لذا مهمات و اسلحه نمی داد