جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه
 

بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به این که شما فرزند شهید نواب صفوی هستید، برداشت شهید دکترچمران را درباره این شخصیت در قالب خاطراتی بیان کنید.
شهید چمران به پدر من علاقه بسیارزیادی داشتند. روزی به من گفتند، «من پدرت را خیلی دوست دارم. 
روزی که آنها را خاک کردند و در قبرستان مسگرآباد تهران به خاک سپردند، من که هنوز نوجوان بودم، هرروز نزدیک غروب به آنجا می رفتم و با آنکه محوطه به شدت تحت کنترل مأموران بود، به هرنحوی خود را به داخل قبرستان می کشاندم و سرمزار آنها می رفتم و گریه می کردم.»
شهید چمران در دورانی که لبنان بودند، از زبان امام موسی صدر درباره پدرم حرف های زیادی شنیده بودند. می دانید که پدر امام موسی صدر یعنی آیت الله سیدصدرالدین صدر از حامیان پدرم و با فعالیت های فدائیان اسلام موافق بودند.
همکاری شما با شهیدچمران و مأموریت های محوله از سوی ایشان به شما در ایام جنگ تحمیلی، چگونه بود و آیا به دلیل آنکه خانم بودید، ازنظر نوع مأموریت ها برای شما محدودیت خاصی قائل می شدند؟
شهید چمران هنگام محول کردن مسئولیت و مأموریت به افراد، به قابلیت وی در انجام آن کار توجه داشتند و جنسیت در این زمینه، ملاک نبود. در آغاز جنگ تحمیلی، از من برای شرکت درجشن ملی لیبی دعوت شده بود. من با توجه به اتهامی که در قضیه ربوده شدن امام موسی صدر متوجه سران کشور لیبی بود، ابداً تمایلی به شرکت دراین جشن و دعوت آنها نداشتم، اما دکتر چمران مرا ترغیب کردند که بروم و تا جایی که امکان دارد درباره ربوده شدن امام موسی صدر، موضوع را پیگیری کنم. بعد هم چون چندین بار با امام موسی صدر به لیبی رفته بودند، درباره آن کشور و اوضاع سیاسی و فرهنگی آنجا و شیوه هایی که باید برای مواجهه با سران آنجا در پیش بگیرم، نکاتی را متذکر شدند. محول کردن این مأموریت به من در ایامی صورت می گرفت که کسی جرأت نمی کرد مأموریت صحبت با قذافی و طرح ربوده شدن امام موسی صدر با او را حتی به یک مرد محول کند چه رسد به یک زن! چون این طور شایع شده بود که اگر کسی درباره این موضوع با قذافی صحبتی بکند، بعید است که جان سالم به در ببرد، اما شهید چمران با نهایت اطمینان، این مأموریت را به من محول کردند که به لطف خدا با موفقیت انجام شد
.
از نحوه مشارکتتان درجنگ تحمیلی خاطراتی را بیان کنید.
من در لبنان بودم که خبر شروع جنگ را شنیدم و به سرعت خود را به ایران رساندم و سراغ دکتر چمران را گرفتم. به من گفتند که ایشان در خوزستان است. خود را به آنجا رساندم و دیدم که در استانداری خوزستان مستقر شده اند. به دکتر گفتم که می خواهم در کنار برادران در دفاع از کشور سهیم باشم. ایشان بی درنگ دستور دادند اسلحه در اختیار من قرار گیرد و اطلاعات لازم را به من بدهند. بعد هم به من وتعدادی از برادران مأموریت «تک زنی» را محول کردند. «تک زنی» به این معناست که ما در موانعی که دشمن حضور نظامی و تسلیحاتی وسیعی داشت، به صورت پراکنده و گاهی به سوی آنها شلیک می کردیم و تا حدی جرأت پیشروی را از آنها می گرفتیم و همین امر، فرصت بیشتری را برای ما فراهم می ساخت. چند ماه بعد هم، شهید چمران، تهیه گزارش از خطوط را به من محول کردند که انجام این کار به وسیله یک زن هم یکی از سنت شکنی های ایشان بود.
درباره طبع لطیف و رفتار توأم با رأفت و مهربانی ایشان سخن بسیار گفته اند. تحلیل شما از این نکته چیست؟
اگر کسی شهید چمران را از نزدیک می شناخت و با روح لطیف ایشان آشنا می شد، در واقع نمی توانست باور کند که ایشان فرمانده نظامی و مرد جنگ باشند. شهید چمران مصداق جمع اضداد بودند. یک بار پس از عملیاتی، یکی از رزمندگان به صورت یک اسیر عراقی سیلی زده بود. شهید چمران به شدت برآشفتند و نسبت به این برخورد، واکنش نشان دادند. شهید چمران هرگاه برای حمله فرمان می دادند، خود به همراه سربازان ساده و بسیجیان درخط مقدم می جنگیدند. روزی ایشان همراه با «یوسف مرتضی» که از رزمندگان جنبش امل بود و برای شرکت در دفاع از ایران آمده بود، فرمان دادند یکی از تانک های دشمن را که در برابرشان بود، بزند. گلوله آر.پی.جی با گوشه تانک اصطکاک پیدا می کند و از همین رو تانک منفجر نمی شود و ناگهان تعدادی سرباز عراقی از تانک بیرون می آیند. شهید چمران فرمان می دهندکه به آنها شلیک نشود، اما افراد تحت امر ایشان ظاهراً صدای ایشان را نمی شنوند و شلیک می کنند و آن سربازها کشته می شوند. از آن پس هرگاه دکتر درباره این حادثه صحبت می کردند، ناراحتی و اندوه خاصی در چهره و سخنشان مشهود بود. کسی که نسبت به سربازان دشمن تا این حد مهربان و رئوف است، بدیهی است که نسبت به افراد خودی چه نگاه ونگرشی دارد. من خود بارها مشاهده کردم که وقتی بسیجی ها با ظاهری خاک آلود از خط مقدم برمی گشتند، شهید چمران با عشق و علاقه یک پدر، آنها را در آغوش می گرفت و آرام می کرد. جان بچه ها برای دکتر مهم بود وبه دست آوردن بیشترین نتیجه با کمترین تلفات، پیوسته برای ایشان در درجه اول اهمیت قرار داشت. یک بار دکتر با بنی صدر اختلاف نظر و مشاجره شدیدی پیدا کردند. بعد از جلسه، علت مشاجره آنها را سؤال کردم. دکتر گفتند، «مثل این که برای این آقا، جان بچه ها اهمیت ندارد. او پیشنهاداتی می دهد که مستلزم دادن خسارت های سنگین است». به دلیل همین نگرش است که در تاریخ جنگ تحمیلی، بهترین نتایج با کمترین تلفات و موفقیت های بسیار بالا در عملیاتی که زیر نظر ستاد جنگ های نامنظم و فرماندهی شهید چمران انجام شده اند، به دست آمده اند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۹
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی