چشمانمان را زیبا کنیم(115)
بسم الله الرحمن الرحیم
مصطفی پس از تحصیلات ابتدایی به دبیرستان دارالفنون قدم می گذارد دبیرستانی که به فرمان امیرکبیر ساخته شد تا دانشآموزان و دانشجویان در داخل کشور با علوم جدید و صنعت آشنا شوند دارالفنون با آن حیات دلباز و کلاسهایی که دور تا دور حیاط بزرگ و پر درختان بودند جای خوبی برای مصطفی بود روزها درس میخواند و در ایام تعطیل به مغازه پدرش می رود و به او کمک می کرد در آن روزها کارگاه کوچک جوراب بافی پدر به سختی کفاف خرج خانواده هشت نفری را میداد مصطفی باید کاری میکرد بسیاری از دانش آموزان در درس های جبر و مثلثات و هندسه ضعیف بودند دانش آموزان دبیرستان دارالفنون از خانواده هایی بودند که دستشان به دهانشان میرسید مصطفی شبها در میدان پشت مسجد سرپولک کلاس درس دایر میکرد بسیاری از بچه های هم سن و سال او به کلاس شبانه میآمدند مصطفی به آنان درس می داد و در مقابل آن پولی می گرفت
او از کوچکی تدریس می کرد و قسمتی از خرج روزمره خود را از راه تدریس به دست میآورد مصطفی در ریاضیات و به خصوص درس هندسه آنقدر توانا بود که حریفی نداشت برای حل بعضی از مسائل مشکل ساعت ها و روزها و ماه ها فکر می کرد گاهی در خیابان که می رفت یا شبها در رختخواب با مسائل مشکل ریاضی دست و پنجه نرم میکرد در همین سالها مصطفی با بزرگ مردی به نام آیتالله طالقانی آشنا می شود که در دست نوشته ها از او به بزرگی یاد میکند از آن زمان تا ۱۵ سال بعد در تفسیر قرآن آیت الله طالقانی در مسجد هدایت حاضر میشد
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور