جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

بسم الله الرحمن الرحیم

فاطمه نواب صفوی، فرزند شهید نواب صفوی، در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در آمریکا به تحصیل اشتغال داشت. او در آستانه پیروزی انقلاب به میهن بازگشت و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه ها شتافت تا شاهد صادقی بر رویدادهای شکوهمند پایداری و مقاومت این ملت مقاوم باشد و بسیاری از آن صحنه ها را با دوربین عکاسی خود برای همیشه جاودان سازد. او در کنار سردار شهید، دکتر چمران در بسیاری از صحنه های نبرد حضور یافت. همسر او در سال های آغازین دفاع مقدس به شهادت رسید. او در این مصاحبه، برخی از خاطرات خود از شهید چمران را بازگو کرده است.
آشنایی شما با شهید چمران به چه دورانی بازمی گردد؟
من و همسرم در سال ۱۳۵۶ در آمریکا به تحصیل مشغول بودیم و در کنار آن در انجمن های اسلامی دانشجویان هم فعالیت می کردیم. 
یادم هست که در یکی از سمینارهایی که این انجمن برگزارکرده بود، یکی از سخنرانان درباره فعالیت های «حرکة المحرومین» در جنوب لبنان و نقش امام موسی صدر و شهید چمران در شکل گیری مجموعه و تداوم فعالیت های آن صحبت کرد و من برای نخستین بار نام دکتر را درآنجا شنیدم.

در سال ۵۷ و در آستانه پیروزی انقلاب، ما به ایران بازگشتیم و شهید چمران هم از لبنان به ایران آمدند. من با نهایت علاقه و دورادور، فعالیت های ایشان را دنبال می کردم تا زمانی که ماجرای کردستان پیش آمد. از آنجا که من برای مشارکت در عرصه های مختلف، بسیار مشتاق بودم و می خواستم هرکاری که از دستم برمی آید برای انقلاب انجام دهم، همراه با بسیاری از کسانی که همین گونه می اندیشیدند به طرف کردستان به راه افتادیم. قبل از این که به کردستان برسم، یک فرد نظامی به شدت از دکتر چمران بدگویی کرد و گفت که او در لبنان بسیاری از فلسطینی ها را کشته و یا تارومار کرده است و حرفهایی از این قبیل، ردیف کرد.
این صحبت ها موجب شدند که من نسبت به شهیدچمران نظرمساعدی نداشته باشم. دکتر درآن برهه زمانی، فرمانده نیروهای نظامی حاضر در کردستان بودند. نخستین دیداری که با ایشان داشتم، به سردی برگزارشد و من در مجموع رغبت چندانی برای همکاری با ایشان درخود احساس نمی کردم.

۲ ماه بعد به لبنان سفر کردم. در این سفر، همسر شهیدچمران هم همراه من بودند. من در دوران اقامت در جنوب لبنان و به ویژه در محدوده ای که «حرکة المحرومین» سازماندهی شده بود، متوجه شدم که شهیدچمران در جنوب لبنان منشأ چه خدمات عظیمی بوده اند و به بی پایه بودن سخنان آن فرد نظامی پی بردم و از این بابت خدا را بسیار شاکر هستم که ذهن مرا درباره دکترچمران با حقایق آشنا کرد. مردم جنوب لبنان، به ویژه کودکان یتیم، بعد از امام موسی صدر، همه چشم امیدشان به شهید چمران بود و او را حامی و پدر مهربان خود می دیدند و اغراق نیست اگر بگویم که او را تا حد پرستش دوست داشتند. رفع آن ذهنیت منفی نسبت به ایشان و بویژه ارتباط و همراهی با همسر ایشان، نعماتی بود که در آن سفر نصیب من شدند و درنتیجه، تا زمانی که دکتر چمران زنده بودند، من درکنار ایشان با دشمنان انقلاب جنگیدم و پس از شهادتشان، ارتباط من با همسر بزرگوار ایشان همچنان ادامه دارد و ایشان یکی از نزدیک ترین و صمیمی ترین دوستان من هستند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۷
مجید روزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی