کلام_شهید #شهید_علی_یزدانی
پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
علی یزدانی میگفت:
“مادرم ساکم رو بست و به زور دستم داد و گفت: یاالله برو #جبهه!
گفتم: مادر، اجازه بده درسم رو بخونم.
گفت: راه بیفت، راه بیفت، اونجا به تو بیشتر نیاز دارند”.
گاهی دوستان به شوخی میگفتند:
«علی آقا تو چرا مجروح نمیشی؟!»
با لبخندی زیبا پاسخ میداد:
«بابا ما که مثل شما نیستیم.
میگفت که، ما رو به زور فرستادند؛
هروقت هم شلوغ بازار میشه، ما سرمون رو پناه میگیریم.»
در حالی که همه میدونستند در حین عملیات، علی یک رزمنده خستگیناپذیر بود.
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
۰۰/۰۲/۰۲