یکی از بچه های سپاه عقدش بود ولباس درست حسابی نداشت
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۸ ق.ظ
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود، من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد، لباس ها را که دید، گفت: تو این شرایط جنگی وابستهام میکنین به دنیا، گفتم: آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماها هم سربزنی؟ بالاخره پوشید رفت بیرون؛ وقتی آمد، دوباره همان لباسهای کهنه تنش بود، چیزی نپرسیدم، خودش گفت: یکی از بچه های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت. 🌷شهید مهدی زینالدین🌷
۹۹/۰۹/۲۴