نا گفته های سرداربلندپایه سپاه ازعملیات انتقام خون شهیدصیادشیرازی ازمنافقین

 

فارس نوشت: فرمانده نیروی هوافضای سپاه در یادداشتی به مناسبت سالروز شهادت سپهبد شهید علی صیاد شیرازی برای نخستین بار جزئیاتی را از عملیات انتقام شهادت این شهید بزرگوار که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام شد، بیان کرد.

زندگی

🍃🌸🍃🌸✍استاد حاج داوداحمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 زندگی با مجموعه‌ای از تهدیدها و فرصت ها شکل گرفته لحظه ی تهدید فرصت نشان دادن توانمندی هاست لحظه‌ی فرصت ها توفیق شکوفا کردن تدبیر هاست هم در تهدیدها و هم در فرصت ها خدا ناظر است خدا یاور است تنها کسانی موفق می شوند

گفتم وشنیدم

بسم الله الرحمن الرحیم

🍃🌸🍃🌸✍استاد داود احمدپور

گفتم شنیدم گفتن زمانی که مصیبت می آید کینه ها می‌رود گفت مصیبت و کینه را دلی می فهمد که دل باشد گفت مگه مصیبت و کینه برای دل ها تفاوت قائل است گفت نه این دل هاست که با مسائل با توجه به سلامتی خودش برخورد می‌کند

هدیه های شعبانیه (۱۶)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

🍃🌸🍃🌸🍃🌸✍استادحاج داوداحمدپور

گاهی وقت‌ها بعضی از آدم‌ها را باید به شیوه‌ای خاص آگاه کرد. ا پاره آجر روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد

زندگی نامه مختصری از شهید علی غیور اصلی قسمت اول

سردار شهید علی غیور اصلی چهارم بهمن ۱۳۳۱ شب اربعین حسینی در مشهد به دنیا آمد. غیور اصلی که علاقه زیادی به مطالعه کتاب های تاریخی و تاریخ اسلام داشت، به آثار استاد شهید مطهری جذب شد و مصرانه سخنرانی های ایشان را دنبال می کرد. همزمان با انقلاب به سبب تحولاتی که در غیور اصلی ایجاد شده بود،

حسین کشتکار آهنگ بیا

 

 

ای دل رویا کجا بودی

 

 

اگر جنگی دوباره شروع شد وما نبودیم ازقول مارزمندگان دیروز

* به *رزمندگان فردا* بگوئید: در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به *بعد از جنگ* هم بیاندیشید. مبادا *ارزش‌ها* را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، ارزش ها، مثل امروز، *عوض* می شود و *عوضی‌ها* ارزشمند می شوند. می بینید که چگونه ما را *غریبه* می‌پندارند!  آن روزها: *قطار قطار* می رفتیم.. *واگن واگن* بر می گشتیم.

پیامت رابه همه ایرانیان میرسانم خم شدم دستش راببوسم نگذاشت

الهه منسوجی: 🔰گفت: به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد پله از زمین فاصله داشت، بردند آنجا شبیه یک مرغ‌دانی بود وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، می‌بایست به حالت خمیده در آن قرار می‌گرفتم.

مرد الهی باشما چکار کرده

دکتر آلمانی و مرد الهی یکی از جانبازان دفاع مقدس گفته بود. وقتی برای معالجه به المان اعزام شده بودم،پزشک معالجم از دیدن مجروح با آن وضعیت ،هیجان زده شده بود.بادستور پزشک از همه بدنم عکس رنگی گرفتند