جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۳۹ مطلب با موضوع «حکایت زیبا» ثبت شده است

حکایت زیبا (۶۹)عمله ای که عاشق گوهرشاد شد

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عمله ای که عاشق گوهر شاد شد

گوهرشاد همسر شاهرخ میرزا که به منطقهای وسیعی از ایران حکومت میکرد به فکر ساختن مسجدی در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانهها و زمینهای اطراف حرم را خریداری کرد. ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز یک بار جهت سرکشی به ساختمان، به محوطه کار میآمد و دستورات لازم را به معماران و استادکاران میداد. روزی برای سرکشی ساختمان آمد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۹ ، ۰۱:۰۹
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۸)توبه سردسته راهزنان

پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

توبه سر دسته راهزنان

یکی از علماء از سفر کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند. آن عالم می گوید: من کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۳:۲۵
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۷)

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

به یاد مناره، نماز خواند

 سید نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیه مینویسد: یکی از دوستان مورد اعتماد و عادلم گفت با خود فکر کردم که در حدیث وارد شده هر کس دو رکعت نماز او قبول شود عذاب نمیشود. تصمیم گرفتم به مسجد کوفه بروم در آنجا دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانم و خود را از وساوس شیطان خالی نمایم، ناگاه به خاطرم گذشت که مسجد کوفه مناره ندارد، اگر کسی بخواهد منارهای برای آن بسازد از کجا سنگ و گچ تهیه کند، بالاخره به فکرم رسید که از فلان محل بهتر میشود، تهیه نمود، کمکم تعیین کردم که در چند روز این مناره تمام میشود و سر مناره را چگونه میسازند. همینکه دو رکعت نماز تمام شد. متوجه شدم من هم از ساختمان مناره فارغ شدهام. فهمیدم به مسجد کوفه آمدم برای ساختن مناره نه برای دو رکعت نماز با حضور قلب.

 پند تاریخ، ج5، ص221

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۵:۴۷
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۶)در راه ماندن شیخ بهلول گنابادی

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

در راه ماندن شیخ محمد تقی بهلول گنابادی و مادرش بخاطر نماز

جناب حاج شیخ محمد تقی بهلول برای این جانب رجایی خراسانی نقل کرد که: در اوان طفولیت به اتفاق مادرم به گناباد میرفتیم آن زمان ماشین نبود یا خیلی کم بود سوار بردرشکه بودیم وقت نماز رسید مادرم به درشکه چی گفت وقت نماز است نگهدار درشکه چی اعتنایی نکرد و گفت توی این بیابان کجا وقت نماز است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۹ ، ۱۱:۱۱
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۵)خریدارخانه بهلول

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

خریدار_خانه_بهلول

زبیـده زوجه ی هارون الرشید در راه بهلول را دیـد که با کـودکان بازی می کـرد و با انگشت بر زمیـن خط هـایی می کشید. پرسیـد چه میکنی؟ بهلول گفت خانه میسازم. پرسید این خانه را میفروشی؟ بهلول گفت بله. پرسید قـیمت آن چقـدر است؟ بهلول مبلغی ذکـر کـرد. زبیده فرمـان داد آن مبلغ را به بهلول بدهند و خود دور شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۴۰
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۴)

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سخنان_حکیمانه

حاکمی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ کسی ﺟﻤﻠﻪ ای ﺣﮑﯿﻤﺎنه ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. روزی ﺩﺭ حالی که ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۵
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۳)

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود، او به فرماندار شهر گفت :
واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید، به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم .

من قول می دهم بازگردم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۳:۱۵
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۲)حاج اکبر وتوفیقش

چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۵۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 برای کسب توفیق اعتبار لازم است 

حاج اکبر و توفیق خدمت 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۹ ، ۱۳:۵۴
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۱)روشنایی وتاریکی

سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

روشنی_و_تاریکی

 

نابینائی در شبی تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت : ای نادان! روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۱۳:۴۴
مجید روزی

حکایت زیبا (۶۰)ازکحامعلوم

يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

فردا اسب پیرمرد با چند اسب وحشی برگشت. 
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

فرداش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

💎 زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۳:۰۳
مجید روزی