سه دقیقه درقیامت قسمت (۴)
📝اما ادامه ماجرا: 🔍فهمیدم که منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است. 🔮مکثی کردم و به پسرعمه ام اشاره کردم و گفتم: من آرزوی شهادت دارم، سال ها به دنبال شهادت بودم، حالا با این وضع بروم؟! ✅اما اصرارهای من بی فایده بود، باید می رفتم. دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برویم