راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

راویان سپاه سیدالشهداء (ع)

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب با موضوع «سه دقیقه درقیامت» ثبت شده است

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۴)

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۴۵ ق.ظ

 (قسمت چهاردهم) 🍃 *از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.* 🔆 یکی از آن ها عموی خدابیامرزم بود. او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. ✅سؤال کردم: *عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟* 🌳گفت: *من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم.* پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت. 🚶🏿‍♂️شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند. 💥

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۴۵
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۳)

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ق.ظ

(قسمت سیزدهم) 🍀حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری، نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید. ✨شنیدم که مأمور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خدا کشیده باشید، آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا می‌کند که انسان حسرت کارهای نکرده را می خورد. ✔️ *خیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم شنیده بودم.* اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار می گیرند، نفر سوم آن ها شیطان است. ♻️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۳۲
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۲)

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۲۳ ق.ظ

(قسمت ۱۲) 🔰نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز من، کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. ❤️جوان پشت میز گفت: *عقرب مأمور بود که تو را بکشد؛ اما صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت.* 🍃لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. همان روز خانم من زنگ زد و گفت: همسایه خیلی مشکل مالی دارد و چیزی برای خوردن ندارند؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۲۳
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۱)

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ق.ظ

 *•═•••🍃🌸••◈﷽◈••🌸🍃•••═•*

📘 ❎ یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: این ها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند. 💥 کتاب های خوبی بود، یک سال روی تاقچه بود. سربازهایی که شیفت شب داشتند یا ساعات بیکاری استفاده می‌کردند. 🍃 بعد از مدتی من از آن واحد به مکان دیگری منتقل شدم، همراه با وسایل شخصی که بردم، کتاب‌ها را هم بردم. ✨

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۲۸
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۱۰)

سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۲۰ ب.ظ

*•═•••🍃🌸••◈﷽◈••🌸🍃•••═•* 📘

✅در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضرب‌المثل بود، آش نخورده و دهن سوخته! ♨ شخصی در میان جمع غیبت کرده یا تهمت زده و من هم که غیبت را شنیده بودم در گناه او شریک شده بودم... ♨چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط برایم گناه ایجاد کرد! خیلی سخت بود، خیلی... 🔰 حساب و کتاب خودم به دقت ادامه داشت؛ اما زمانی که نقایص کارهایم را می‌دیدم، گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد، حرارتی که نزدیک بود و تمام بدنم را می سوزاند! 🔥همه جای بدنم می سوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم! 💥برای من جای تعجب بود، چرا این سمت بدنم نمی‌سوزد.. جواب سؤالم را بلافاصله فهمیدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۲۰
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۹)

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۱۴ ب.ظ

*(قسمت ۹)

☘اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم: *حُرمت مؤمن از کعبه بالاتر است.* 💥 در لابه لای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مؤمنین برخوردم. کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم. ✔️ یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. 💫موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم، او هم چیزی نگفت. 🔅

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۱۴
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۸)

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۴۴ ق.ظ

*•═•••🍃🌸••◈﷽◈••🌸🍃•••═•* 📘

*(قسمت ۸) 💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد, چندبار به کربلا رفته بودم. ☀️در یکی از این سفرها پیرمرد کر و لالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: ⁉️می توانی مراقب این پیرمرد باشی؟ 🔰خیلی دوست داشتم‌ مثلا تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم، اما با اکراه قبول کردم. ♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش می شدم تا‌ گم نشود. تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۴۴
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۷)

شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۱:۲۵ ق.ظ

_* (قسمت هفتم) 📝مقدمه: ما که وسیله ایم و هیچ، اما بدونید واقعا خدا خیلی بهتون نظر داشته که توفیق خوندن این داستان رو بهتون داده... همه چیز مطابق با احادیث و روایات اهل بیت هست و واقعا مطالبیه که آدم رو زیر و رو مےکنه... ♻️ *ادامه ماجرا:* 💠خیلی ناراحت بودم، ای کاش کسی بود که می‌توانستم گناهانم را گردن او بیندازم و اعمال خوبش را بگیرم. اما هرچی می گذشت, بدتر می شد.. 🔆جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد, پیش خدا هیچ ارزشی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۲۵
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۶)

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ق.ظ

💥هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود.. اعمال خوب من همه از پرونده ام خارج می‌شد و به پرونده دیگران منتقل می‌شد. 💠نکته دیگری که شاهد بودم اینکه هر چی به سنین بالاتر می رسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عمل می دیدم. 🍃 به جوانی که پشت میز نشسته بود، گفتم: در این روزها من همه نمازهایم را به جماعت خواندم، در این شب ها به هیئت رفته‌ام، چرا این ها در نامه عملم نیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۶
مجید روزی

سه دقیقه درقیامت قسمت (۵)

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۵۹ ق.ظ

👌 *حتما تا آخر بخوانید*👌

🔰کنار هر نوشته چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت. وقتی به آن خیره می شدیم مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید فیلم آن ماجرا را مشاهده می‌کردیم با تمام جزئیات. ♻️یعنی در مواجهه با دیگران حتی فکر افراد را هم می‌دیدیم؛ لذا نمی شد هیچ کدام از این کارها را انکار کرد. 💠غیر از کارها حتی نیت های ما ثبت شده بود. آن‌ها همه‌چیز را دقیق نوشته بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۶:۵۹
مجید روزی