بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
66ـ یک بار فرشهای نفیس و گرانقیمتی را که خیلی زیبا بود به امام هدیه کرده بودند. بعد از چند روز که فرشها آنجا مانده بود، امام یکی از اعضای دفتر را صدا کرده و فرمودند
بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
66ـ یک بار فرشهای نفیس و گرانقیمتی را که خیلی زیبا بود به امام هدیه کرده بودند. بعد از چند روز که فرشها آنجا مانده بود، امام یکی از اعضای دفتر را صدا کرده و فرمودند
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا بقیه الله
"السلام علیک فی اللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی"
سلام ما بر تو در شب تار و روز روشن
اهل دل، لیل را روزگار غیبت معنا کرده و گفته اند در این روزگار صابران ظهور ، برادران پیامبر به شمار می ایند.
اگر شما مددی کنی و مرا در شمار صابران جای دهی سعادت دنیا و آخرتم تضمین می شود ، مرا به این فیض نایل کن.
#قسمت_چهارم 💠
صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد #انتخابات بودم که میگی #تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین تقلب شده، چرا آقایون رسماً به #شورای_نگهبان شکایت نمی کنن؟» سپس با نگاه نگرانش اطرافش را پائید و با صدایی آهسته ادامه داد :«بیا بریم تو محوطه، اینجا یکی ببینه بده!»
قسمت هفتم سربازان امام
بسم الله الرحمن الرحیم
یک بار که آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی مشرّف شده بود مشهد برای زیارت سری هم به پادگان ما زد و بچه هار و جمع کردند تو میدان صبحگاه و ایشان شروع کرد به سخنرانی لابلای صحبتهایش گفت امام فرمودند من به پاسدارها خیلی علاقه دارم چرا که پاسدارها سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند
#قسمت_هفتم 💠
از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم که با #اشک چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته #عربیام اضطرارم را فهمید و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، #شناساییتون کردن.»
🍀﷽🍀
#قسمت7
آخرین کلاس که تمام شد پالتوام را از روی تکیه گاه صندلی برداشتم و زود از کلاس بیرون زدم. باید زودتر به سر کارم می رفتم. بعداز دانشگاه تو یه شرکت فروش میلگرد کار می کردم،براشون مشتری پیدا می کردم، میرفتم جاهایی که می خواستند ساختمون بسازند، شماره تماسشان را پیدا می کردم زنگ می زدم
* (قسمت هجدهم) ✍️ *عجیب اینکه افراد بسیاری که آن ها را میشناختم در اطراف رهبر (امام خامنه اے) بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند، اما نمی توانستند...* ⛔️ اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آن ها شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود. ♨️ خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند، حق الناس میلیونها انسان را به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند؛ اما هیچ کس به آن ها توجهی نمیکرد. ♻️
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوریاش را در محضر امام میخواند . اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهرهای گرفته و متفڪر ... شب ازس پرسیدم :
بسم الله الرحمن الرحیم
ذهن_های_خلاق
مردم روم و چین بر روی مهارت خود در هنر نقاشی بایکدیگر بحث داشتند و هریک مهارت و استادی خود را می ستود . پادشاه آن دوران خواست که به این مباحث پایان دهد . لذا برای نقاشان روم و چین مسابقهای ترتیب داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار حسنی:
شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخیروزها با چندتایشان تماس می گرفت.