بسم الله الرحمن الرحیم
گل سرخ
مرتضی چون گلی سرخ میان بچه های روایت می درخشید، همه از تلألو وجود او جان می گرفتند،
امید حرف اول چشمان بغض آلودش بود، با وجود تمام غصه های سالهای جنگ و شهادت دوستان بر روی دو پایش ایستاده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی که به پیشنهاد و پیگیری حاج آقا ابوترابی مسابقات مختلف ورزشی در اردوگاهها گسترش پیدا کرد وبچه ها با شور و نشاط خاصی در مسابقات شرکت می کردند حاج آقا در زمانی که تیم ها به مرحله نهایی می رسیدند و همه با شور و شوق منتظر مسابقه پایانی بودند
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حاضر
تعطیلی منبر بخاطر سخنرانی علیه آزادی غربی در موضوع زن
یکی از سلسله سخنرانیهای آیتالله خامنهای، از اواخر آذرماه ۱۳۴۳ و در ماه رمضان در مسجد جامع کرج آغاز گردیده بود. گویی این بار نیز همچون بیرجند و زاهدان برنامهریزی کرده بود تا دستگاه حکومتی را به باد انتقاد بگیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
62ـ یادم است که در مراسم چهلم رحلت امام دو کشیش فرانسوی آمدند جماران. وقتی حسینیۀ سادۀ جماران یعنی محل دیدارهای امام را دیدند، خیلی شگفت زده شدند. به من گفتند: بگذارید اینجا به همین سادگی بماند، تا دنیا بداند که یک انسان روحانی با این مقام، کجا زندگی می کرده و جای پذیرایی از میهمانانش کجا بوده است.
آقای احمد تیموری
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام علیک یا بقیه الله
مولایم!
چه کسی شایسته تر از توست تا ذاکر کبریایی حضرت باشد تمام منیت هایم با لااله الا الله گفتن تو درهم می شکند
مولایم!
بزرگترین مردان معنوی دنیا ، عزتشان را از ذکر الله اکبر تو برگرفته اند .
با ذکر الله اکبر برای نماز قیام می کنی و از کثرت عالم ماده جدا میشوی و به وحدت محبوب می رسی
✅ *درسی برای همه* 🇮🇷کسانی که از تاریخ عبرت نگیرند مجبورند فاجعه های ان را مجددا تحمل کنند. 🚀🚀ما در دفاع مقدس جنگیدیم و 220 هزار شهید دادیم در برابر تجاوز به وطن و ناموسمان دادیم ولی مردم بوسنی که سلاح را زمین گذاشتند 300 هزار کشته دادند و سرزمین شان لگدمال و ناموس شان هتک حیثیت شد🔥 ✔اینکه ❤️
#قسمت_ششم 💠
دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندانهایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان وحشتزدهام دیدم #خنجرش را به سمت صورتم میآورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلیام را صدا میزند :«زینب!» احساس میکردم فرشته #مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 💠
نیروی آماده
بسم الله الرحمن الرحیم
اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ بود که آمریکا به صحرای طبس حمله کرد ما دم دست ترین نیروهای سپاه با بودیم که تو پادگان آموزشی امام رضا علیه السلام آموزش میدادیم فرمانده پادگان از بین چند نفر ما را انتخاب کرد و همان روز راه افتادیم شب توی راه بودیم و نزدیک طلوع آفتاب رسیدیم طبس وضع غریبی بود هواپیما و هلیکوپتر را شان آتش گرفته بود
#قسمت_سوم 💠
در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش... . . . 💠 چادرم را با کلافگی روی مقنعه سبزم جلو کشیدم که دیگر از این چادر سر کردن هم متنفر شده بودم. وقتی همین چادری ها و مذهبی ها، با روزی هزاران دروغ، فریب مان می دهند